یافتن پست: #در

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میدونین خوبی سرعت اینترنت پایین چیه؟ اینه که اگه یه وقت آدرسو اشتباهی زدین کلی وقت دارین تا تغییرش بدین! خخخخخخخخخخ!! D:
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 16:42
+3
فریــآכ بــــی صــכآ
فریــآכ بــــی صــכآ


دُختـَرے نیسـتـَم کـه هـَرزگـــے کـُنـَم!

زنـانگــے وَ مـُـحَـبـَتم را بـا هـَر مــردے تقسـیم نمـے کنم

عـشـقَم تنها خــاص ِ یکـــ نـفر اَســت

تا جــان به در بـَرَم، آغوشـَم تنها سـَهم اوسـتــ

::  فقط M  ::
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 15:55
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
موضوع انشا: خوشبختي
.
.
.
.
.
.
بنام خدا
خوشبختي يعني قلب مادرت بتپد
پايان
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 15:21
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
 3 تا دروغ هست , که تو زندگی زیاد میشنوی :
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.


1 - عاشقتم


2- تا آخر عمرباهات میمونم


3-دیفرانسیل و انتگرال يه روزى به دردتون میخوره!!! :| :|


دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 13:04
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
واکنش کودکان ب کتک در ایران و خارج
خارج:جیغ...داد...گریه...افسردگی...روانپزشک
ایران:مادره تا سر حد مرگ بچه رو کتک میزنه اونوقت اون بچه برمیگرده میگه:هه هوهوهو اصلنم درد نداشت
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:55
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:52
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

یه نفر پیام داده می خوام اددت کنم،چکار کنم!؟


بهش گفتم: یه کپی از شناسنامه با دو قطعه عکس


و رضایت نامه از پدر و مادر رو برام بفرست.



دیگه پیام نداد،فکر کنم رفته مدارکشو تکمیل کنه.


دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:21
+2
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
نقاشی زیبایی که شب کنسرت توسط هنرمند عزیز شهرام شجریان به شهره جان هدیه و باعث شد که اشک در چشمان این نازنین حلقه بزند

1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:15
+1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

تاسف از این نابرابری


چند روز پیش که از کرج با تاکسی به تهران میرفتم ، در اتوبان از شدت گرما، شیشه پنجره جلو را پایین کشیدم و باد شدیدی داخل ماشین آمد ، درحال لذت بردن از بادی بودم که در موهایم میپیچید که یادم افتاد سه خانم جوان عقب نشسته اند، وقتی برگشتم که بپرسم باد اذیتشان میکند یا نه، با صحنه ای روبرو شدم که به عنوان یک پسر ایرانی از خودم خجالت کشیدم : هر سه نفر با وجود گرمای شدید لباس های زیاد به تن و مقنعه و روسری به سر داشتند و بدون اینکه متوجه من یا باد شوند از پنجره به بیابان های بین تهران و کرج خیره شده بودند... برگشتم و شیشه را دوباره بالا کشیدم... تنها کاری که از من بر می آمد این بود که این لحظه را غمگنانه به ثبت برسانم...متاسفم.

دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 12:13
+2
محمد
محمد
وقتی ميخواستم به دنیا بیام ، سه مدل زندگی رو بهم نشون دادن تا انتخاب کنم ...

زندگی اول با جورجیا بود ، توی یک پنتهاوس در سواحل کالیفرنیا ، یک باراباس با راننده شخصی ، مشاور رییس جمهور بودم ، اما سه سال بعد از ازدواج زنم سرطان ميگرفت و می مرد ، طاقتشو نداشتم ..


زندگی دوم با سامانتا بود ، ویلای شخصی توی پاریس ، مدیر شرکت هواپیماسازی بودم و کمترین تفریحم سفر آخر ماه به کشورهای دیگه ، با یک دختر ناز و دوست داشتنی که متاسفانه در شش سالگی توی یک تصادف از بین می رفت ، از حد توانم خارج بود ..


و این شد که زندگی سوم رو انتخاب کردم ، یک خونه اجاره ای در مرکز شهر ، کارمند دولت که بزرگترین تفریحم رفتن به پارک سر کوچه ست با دختر قشنگم ، توی این زندگی نه کسی تصادف می کنه ، نه مریض ميشه و نه می میره ، الان سه روزه زنم بخاطر نخريدن گردنبند مورد علاقه شما با من قهره ، اما من نه دلگیرم نه پشیمون ،
   
     آخه اون که نمیدونه ...
دیدگاه  •   •   •  1393/06/22 - 11:29
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ