یافتن پست: #در

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه چی هس
به اسم "کودک درون"
خواستم بگم این همونیه که
ما قبلنا بهش میگفتیم:
"کرم" :|
دیدگاه  •   •   •  1394/05/8 - 11:47
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دنیـا کوچیکه
روزا کوتــاست
وقت تنـــگه
دلا خستــه اند
حیفـه روزا بیان و برن
به هـــم محبـت نکنیم
حتـی در حد یک سـلام
یک لبخند و یک کــلام…
دیدگاه  •   •   •  1394/05/8 - 11:43
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تا مـــال یکی دیگه میشی...
بقیـــه یادشون میاد
چقـــــدررررررررر دوستت داشتن :|
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا هی من بگم شما پشت گوش بندازین:))))))
دیدگاه  •   •   •  1394/05/8 - 11:42
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ما انسانها اگر نیمی از بخشندگی
این حیوانات را داشتیم ...

یک کودک گرسنه‌ در
سراسر دنیا پیدا نمی‌‌شد.
دیدگاه  •   •   •  1394/05/6 - 17:19
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک دقیقه سکوت:
به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند…
به خاطر امید هایی که به نا امیدی تبدیل شدند...
به خاطر قلب هایی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد...
به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند…
به خاطر کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند…
به خاطر صداقت که این روزها فراموش شده است….
به خاطر حرف های نگفته…
برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شود….!
دیدگاه  •   •   •  1394/05/5 - 18:01
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
-بـا تـو مـن عـشـق رو شـنـاخـتـم بـا تــو مـن زنـدگـی سـاخـتـم بودن تو دلیل نمیخواهد تو خودت دلیل بودنی به معجزه اعتقادی نداشتم تا انکه تو آمدی چقــدر دوســـت دارم عشقی را که از تــ♥ـــو در بدنــم زنــدگی می کنـد 
دیدگاه  •   •   •  1394/05/5 - 17:08
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
معده دخترها بعداز مهمونی

نصف سیب
نصف موز
نصف استکان چایی
نصف نصف بشقاب برنج
نصف ژله
نصف شیرینی


حالامعده پسرها
۵عدد سیب
شش عدد موز
یه سماور چایی
یه مرغ کامل
به اضافه کلی چیز دیگه....

جالب اینجاست که بعداز مهمونی. دخترها میگن. امشب زیادروی کردیم. رژییمم شکست

ولی پسرها میگن. جمعیت زیاد بود. روم نشد چیزی بخورم -___________-
دیدگاه  •   •   •  1394/04/22 - 12:56
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







دختـری که اول صبـح به زور از خـواب بلـند مـیشـه ...(!)
هپـل و ژولـیده ...(!)
با لبـاسـای نـازک و به هـر طـرف کـش اومـده ...(!)
با چشـای نیـمه باز و نیـمه بسـته ...(!)
با پـاهـای برهـنه روی سـرامیـک ...(!)
که داره دنبـال دستشویی مـیگـرده و زیـر لـب غُـر مـیزنـه ...(!)
بغـل کـردنی تـرین مـوجـود دنیـاس ...(!)
حتـی در بعـضی مـنابـع ذکـر شـده که مـیشـه براش مُـرد ...(!)






دیدگاه  •   •   •  1394/04/22 - 12:49
+2
محمد
محمد

امشب یک جمله ی تلخ مهمان من باش !

بگذار یادم نرود


که مرا در شبی رو به انتهای زمستان


به هیچ خدایی نسپردی و رفتی !
دیدگاه  •   •   •  1394/04/18 - 09:55
+4
محمد
محمد

چنان ﭼﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﻢ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ


که ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺳﮑﻮﺕ ﺗﻠﺦ ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ …
دیدگاه  •   •   •  1394/04/18 - 09:54
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ