reza
اشک هایم شراب شدن........
این حاصل دست رنج توست...
بخور ب سلامتی دلبر جدیدت
♥ نگار ♥
مادر : پسرم ، من دارم می رم خرید یه وقت به كبریت دست نزنی ها
پسر : نه مامان جون من خودم فندك دارم ... !
♥ نگار ♥
پسر: عزیزم فردا روز عروسیمه خودت میدونی چقد دوستت دارم ولی سرنوشته دیگه نشد بهم برسیم، دختر: با چشمایی پر از اشک دستاشو گرفتو گفت: حالا که سرنوشت مارو بهم نرسوند منو به دوستت معرفی کن همون که بی ام و داره...!!!
♥ نگار ♥
مورد داشتیم پسره رفته خرید ، دست رو هرچی گذاشته فروشنده گفته جنسش خیلی عالیه ، خودم از همین جنس برای خواهرم برداشتم خیلی هم راضیه !!!