♥ نگار ♥
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست.
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز.
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند.
و او و ثانیه ها بهترین كتاب جهان را
به آب می بخشند.
و خوب می دانند
كه هیچ ماهی هرگز
هزار و یك گره رودخانه را نگشود.
و نیمه شب ها ، با زورق قدیمی اشراق
در آب های هدایت روانه می گردند
و تا تجلی اعجاب پیش می رانند...
♥ نگار ♥
یه روزایی دلم غریبی میکنه...!
گیرِ خاطراتیِ که روی بند دل گیره زدم...!
تا خشک بشه..!
تا ذخیره ی روزای ِبارونی بشه...!
روزایی که دستم به جایی
به بودنی....
بند نیست!
♥ نگار ♥
مـی دآنـی , یـکــ وَقــت هــآیـی بـــآیــَد روی یـکــ
تــِکــه کــآغـذ بــنویـسی
" تــَعطــیل استــ"
و بچــسبــآنی پـُشـتــ شــیشه افـکآرتـ ــ
بــآید بــه خــودتــ اسـترآحـت بــدَهی
درآز بِــکشی
دستــ هـآیـتــ رآ زیــرِ سـَر بـُگذاری
بـه آسمـآن خــیره شـَوی
و بـی خیـآل سـوتــ بزنـی
و دَر دلــت بـخندی بـه تـَمام افــکآری کـه
پـُشت شـیشه ذهنــت صـَف کــشیده اند!!!
♥ نگار ♥
قسمت نشد دستشو بگیرم
اما روزای آخر خوب مچشو گرفتم!!!
♥ نگار ♥
نمی خواستم نبودنت از شمارش انگشتانم بیشتر شود اما این روزها کاری از دستانم بر نمی آید