یافتن پست: #دست

*elnaz* *
*elnaz* *
کام اول و عمیق از #سیگار طعم قهوه تلخ گوشه دنج کافه بوی باران نو که می بارید و دست هایی که روی پیانو می رقصید فرصت عاشقی کردن بود جای تو خالی اما...


دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 00:21
+9
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

محال است آدمی چیزی را به دست آورد که خود هرگز آنرا نبخشیده باشد ، پس عشقی در حد کمال ببخش تا عشقی در حد محال به دست آوری


دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 23:42
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
باور کنید . باور کنید با یک فنجان چایی هم میشود مست کرد . میشود مست شد اگر دستان #او انها را دم کرده باشد .


دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 23:40
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
#زن رو باید بغل کرد و بی دلیل بوسش کرد حتی وقتی آرایش نداره موهای دست و پاش یه کم درومده دو روز وقت نکرده ابروهاشو برداره موهایش چرب و ژولیده س رنگ ناخن هاش پریده پیراهن سفیدت رو پوشیده و خودشو گوله کرده تو تخت....تو جای خالی تو که هنوز گرمای تنتو داره
که سرشو فرو کرده تو بالشتت
که بوی تنتو نه ادکلنت ، بوی تنتو با لذت
با هر نفسش بکشه توی ریه هاش
این زن رو باید بغل کرد و تو بغل نگه داشت

نگه داشت و بی مقدمه بوسید

نگه داشت و عطر تنش را بویید.........................


دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 23:22
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نبینم غمو اشک توی چشمات
نبینم داره میلرزه دستات
دوستت دارررررررررررررررررررررررررررررررررررررم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 22:54
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پرسپلیسیا میدونم دوست دارین ولی حق ندارین به قلیون استقلالیا دست بزنینا.(و البته بر عکس)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 22:23
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تنهاییـ ـ را دوستـ ـ ـ ـ دارمـ ـ
دیگـ ـر میخواهم تنها بمانم
دیگـ ـر میخواهم دستانمـ در زمستانـ یخـ بزنند و از گرمایـ دستـ کسیـ گرما نگیرد

دیگـ ـر میخاهم در پاییز تنهایی قدم بزنمـ و خشـ خشـ برگـ هارو زیـر پاهامـ حس کنمـ

دیگـ ـر به جای کسـی، به تنهاییـ عشق می ورزم

آخه دلگیرمـ از باهم بودن هاییـ که همهـ شون دوبارهـ ادمـ رو تنها میکنهـ ـ ـ

وجز غم چیـ ـزی برامـون نمـیزارهـ ـ ـ ـ ـ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:48
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چشمانم را بستم فقط چند ثانیه

حس کردم قطره های باران را

چشمانم را باز کردم آری باران گرفته

سرم را رو به آسمان کردم

چند قطره باران ریخت درون چشمانم

پایین را نگاه کردم تا ته خیابان را

هیچ کس نبود فقط از آن دور ها شقایق دست تکان میداد

خوش حال شدم پلک زدم

اما اینبار هیچ کس را ندیدم

فقط کوچه یه تاریکی رو به رویم بود

قلبم شکست آهی کشیدم

نگاهی به دستانم کردم

دستم را به دست دیگر دادم

آههههه

چقدر سرد است دستانم خیلی سرد شده اند
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:46
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من چشمانم را دوست دارم
چون که
تو را می بینند

من صدایم را دوست دارم
چون که
نام تورا نجوا می کند

من دستانم را دوست دارم
چون که
تو را لمس میکنند

من پاهایم را دوست دارم
چون که
با تو قدم میزنند

من خودم را دوست دارم
چون که
عاشق تو هستم

من تو را دوست دارم
چون که
تو تمام منی ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:41
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی وقتا...

وقتی از همه خیلی خیلی دوری اونقدر هوایی میشی که اگه دست خودت بود چمدون میبستی با
اولین پرواز خودتو میرسوندی به اولین آغوشی که برات بازه...و شاید اگه جرأت میکردی همونجا
روی شونه هاش خودتو از غم دنیا خالی میکردی...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 21:40
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ