یافتن پست: #دست

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

روی هر پله که باشی خدا یه پله از تو بالاتره
نه به خاطر اینکه خداست
بلکه به خاطر اینکه دستتو بگیره...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 10:22
+5
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

آشفته ام آشفته ای در تنگنای زندگی چون دانه ای افتاده ام در آسیای زندگی!
هر لحظه سیلی میخورم از دست سرد موج ها
چون صخره ای در ساحل بی انتها

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 23:59
+6
AmiR
AmiR
ایشالا همه به خواسته هاشون برسن
خودمم تو این دسته هستما
خدایا امیدوارم به ماهم ی نگاهی کنی
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 23:28
+2
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
چن روز پیش با موتور رفته بودم یه جعبه بیسکوئیت بخرم<img src=" />. جعبه رو گذاشتم روی باک موتور و با دو تا پام اونو گرفتم که نیوفته.<img src=" /><img src=" /> داشتم میرفتم که همسایمونو دیدم. از دور سلام کرد{-74-}. منم دستمو بلند کردمو جواب دادم{-79-}{-79-} و با دست اشاره به جعبه بیسکوئیتی که لای پام بود کردمو گفتم: بفرمائید<img src=" /><img src=" /><img src=" />. یهو اخماش رفت تو هم<img src=" /><img src=" /> بنده خدا جعبه رو ندید...<img src=" />از فرداش دیگه جواب سلاممونم نداد.<img src=" /><img src=" />من موندم چجوری بش بگم که بابا منظور من بیسکوئیت بود نه چیز دیگه ای<img src=" /><img src=" />
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 16:27
+8
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
دیروز تا تو تاکسی نشستم دیدم دوست پدرم عقب تاکسی نشسته،به روی خودم نیاوردم که دیدمش<img src=" />.5 دقیقه بعد اومد کرایه رو حساب کنه و گفت: آقا 2 نفر حساب کنین لطفا<img src=" />!من بسی خجالت زده دستشو گرفتم و کلی باهاش کُشتی گرفتم که:توروخدا شرمنده نکنین<img src=" /><img src=" />!آخه این چه کاریه و این حرفا...بعد اینکه پولو داد دوباره یک کرایه دیگه هم حساب کرد و گفت:این هم مال این آقا{-95-}!تازه فهمیدم دفعه ی اول کرایه ی خودش و پسرش رو حساب کرده بود ..!<img src=" /><img src=" />

 


دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 16:25
+7
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
امسال منو دختر خالم رفته بودیم واسه عید لباس بخریم{-101-}{-102-}....رفتیم تو یه بوتیک...یه شلوارو انتخاب کردم <img src=" />...رفتم تو اتاق پرو پوشیدم و ازش خوشم اومد<img src=" />...داشتم میرفتم سمت فروشنده که بگم آقا همینو برمیدارم...یهو دیدم دختر خالم با سرعت دستشو گذاشت رو شونم و منو کشید<img src=" /><img src=" /><img src=" />گفتم:چته بابا؟!گفت:پایینو نگاه کن..آقا ما هم نمیدونستیم بریم سمت فروشنده یا اتاق پرو<img src=" /><img src=" />...هم شلوار خودم هم شلواری که می‌خواستم بخرم دستم گرفته بودم بدون شلوار اومده بودم از اتاق پرو بیرون<img src=" /><img src=" /><img src=" />
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 16:23
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻫﺮ ﻭﻗـﺖ ﺩﻳﺪﻱ ﻃﺮﻓـﺖ ﺩﻫﻨﺶ ﺷُﻠﻪ ﺩﺳﺘﺘـﻮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ ﻛُﻦ ...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 14:23
+6
korosh
korosh
دختر پنهاني گوگوش(عكس)

دختر پنهانی گوگوش (عکس)


 

«من حاصل ازدواج پنهانی شاه و گوگوش هستم.» این ادعای زنی با نام «شادی پهلوی» است که خود را فرزند ازدواج پنهانی شاه مخلوع ایران و یک خواننده زن لس آنجلسی می داند و می گوید حاضر است تا با آزمایش DNA هم ادعای خود را اثبات کند.

 

دختر پنهانی گوگوش (عکس)

 

شادی پهلوی در صفحه خود در یکی از شبکه های اجتماعی داستان تولد خود را از سرپرستان ساواکی خودش شنیده است این طور روایت می کند: «دلیل واقعی دستگیری مادرم توطئه بر علیه ولیعهد بود چون اگر من پسر به دنیا می آمدم موازنه های قدرت پشت پرده زیادی به هم می ریخت مادرم بعدا با وساطت غلام رضا پهلوی از زندان آزاد شد در آن زمان در ایران به دلیل سانسور ساواک جز اعضای محرم و داخلی دربار و ساواک و اعضای خانواده حقیقی فرح دیبا که من به دست آنها سپرده می شوم کسی از مردم عادی ایران از تولد دختری بین فائقه آتشین و محمد رضا پهلوی خبر دار نشده و من نیز به بقیه کوه اسرار پدرم و خانواده او ملحق میشوم …..مادرم کمی پس



از تولد من به دستور ساواک و برای جلوگیری از پخش هر نوع .شایعه ای مبنی بر زایمان او از محمد رضا پهلوی او با همین شریک اخاذی مالی خود یعنی محمود قربانی ازدواج کرد و بار دیگر به دستور ساواک و برای واقعی نشان دادن ازدواج خود با قربانی او فرزند بعدی خود یعنی کامبیز قربانی را حامله شد من از سرپرستان ساواکی خود شنیده بودم که فرح برای انتقام از تولد من و همدستی مادرم در نقشه کودتای داخلی اسداله علم …….. او در روز زایمان مادرم مامور به بیمارستان فرستاده و آنها بلافاصله پس از تولد کامبیز با دستگاه اتصال قلب شوک به سر او وارد می کنند …کامبیز به این دلیل امروز کند ذهن…. و لقب عقب مانده گرفته است.»

شادی پهلوی مدعی شده است: من به برادرم کامبیز قربانی هم بارها پیام دادم و گفتم برای آزمایش DNA به ترکیه بیاید تا داستان خود را ثابت کنم.
او همچنین آرزو کرده روزی با مسلسل گوگوش را در جمع هوادارانش بکشد.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 14:20
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

بعداز مدت ها ديدمش...<img src=" />


دستامو گرفتو گفت چقدر دستات تغيير کرده...<img src=" />


خودمو کنترل کردم و فقط لبخندي زدم...<img src=" />


تو دلم گريه کردم و دم گوشش گفتم:بي معرفت!<img src=" />


دستاي من تغيير نکرده...<img src=" />


دستات به دستاي اون عادت کرده<img src=" />

دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 13:48
+8
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

مینا دختر عموم استاد دانشگاهه<img src=" />،سوال میان ترم طرح کرده واسه دانشجوهاش رفته خوابیده {-90-}پسر7 ساله  اون دخترعموم  که اون شب باهاش دعواش شده بود{-68-} رفته زیر برگه ی سوالا نوشته "مینا گوزو " <img src=" /><img src=" />دخترعموی منم که گیج<img src=" />، رفته برگه رو داده به مسئول امتحانات، اونم که از دخترعموم گیج تر<img src=" />، سوالا رو تکثیر کرده داده دست شونصد تا دانشجو، دیگه خودتون تصور کنید جلسه ی امتحانو...  <img src=" /><img src=" /><img src=" />


دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 13:39
+7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ