♥ نگار ♥
ی دیوونهــ ای کــ تازهــ از تیمارستان فرار کردهــ بود،با زور وارد خونه ای میشهــ
دستــ و پای زن و شوهری کــ در خونه بودن با طنابــ میبندهــ و چاقو رو میزارهـ زیر گلو زنهــ و
میپرسهــ:اسمتــ چیهــ؟من دوستــ دارم قبل از کشتن قربانی هامــ،اسمشونو بدونمــ.
زنهــ با گریهــ: فاطمهــ ولی بهمــ میگن فاطی.
دیوونهــ:اسمــ ننهــ من فاطی بود،واسهــ همینهــ نمیتونمــ بکشمتــ
ولش میکنهــ و میرهــ سراغ شوهرهــ:اسمــ تو چیهــ پدرسوختهــ
شوهرهــ:من احمدمــ،ولی دوستامــ فاطی صدامــ میکنن....!
♥ نگار ♥
زن به شوهرش :
از دست این مامانت خسته شدم ،
بهم توهین كرد ...
شوهر : مامانم كه 3 ماهه مسافرته ،
چطور توهین كرده؟!
زن : پستچی نامه آورد ...
منم خوندم ، خوندم ، خوندم ،
تهش نوشته بود ،
فضول خانم ،
اگه سیرخوندیش ،
بده پسرم بخونه
♥ نگار ♥
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﻮ ﺟﻤﻊ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﮔﻔﺘﻪ: ﯾﻪ ﻣﺰﺍﺣﻢ
ﺳﯿﺮﯾﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺳﺖ ﺍﺯﺳﺮﻡ ﺑﺮﻧﻤﯿﺪﺍﺭﻩ !!!
.
.
.
.
ﭘﺴﺮ ﺧﺎﻟﺶ ﮔﻔﺘﻪ ﺯﺭ ﻧﺰﻥ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺗﮏ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺷﻤﺎﺭﻩ
ﺟﺪﯾﺪﻡ
ﺑﯿﻔﺘﻪ
ﺧﻮﺩﺕ 4 ﺭﻭﺯﻩ ﭘﯿﺎﻡ ﻣﯿﺪﯼ
♥ نگار ♥
تو پاساژها دقت کردین
بعضی مردا دست خانومشونو میگیرن...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
چون اگه دستشو ول کنن میرن خرید میکنن.
رمانتیک بنظر میرسه ولی درحقیقت اقتصادیه
haaaan...?
1393/05/22 - 14:51dvoone
1393/05/22 - 14:52