یافتن پست: #دلتنگ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﺍﺯ ﺩﻝﺗﻨﮕﯽ ﻋﺎﺷﻖﺗﺮﻡ

ﯾﺎ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﯽ

ﺩﻝﺗﻨﮓﺗﺮ!

ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ

ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﻨﯽ

ﺑﯽ ﺁﻥﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ

ﻭ ﺭﻓﺘﻪﺍﯼ

ﺑﯽ ﺁﻥﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ...

" ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ "
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 22:07
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
براش اس فرستادم : دلم برایت تنگ شده
جوابش : کمتر بهم فکر کن تا دلتنگ نشی!!!
اونشب تا صبح گریه کردم نه به خاطر بی علاقه بودنش نسبت به من
برای اینکه اصلا نفهمید دلتنگی دست خودم نبود
وگرنه به جای کمتر هیچوقت بهش فکر نمیکردم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 21:59
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چه حس قشنگیه وقتی میشی مَحرمِ دل یکی ..

یکی که بهش اعتماد داری ..

بهت اعتماد داره ..

از دلتنگی هاش برات میگه ..

از دلتنگی هات براش میگی ..

آروم میشه ..

آروم میشی ..

حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه ..

این حس مثل قطره های بارون پاکه ..!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 20:38
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلتنگم نه برای کسی از بی کسی …
خسته ام نه از تکاپو از در به دری …
نه دوستی ، نه یادی ، نه خاطره ی شیرینی !
تنهایم تنهاتر از آن سنگ کنار جاده اما مشتاقم ،
مشتاق دیدار آنکس که صادقانه یادم کند …
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 18:33
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
" دلتنگـﮯ هـایمـ
گفتنـﮯ نیستــ ،
نـوشتنـﮯ نیستــ ،
اگـر عـاشـق بـاشـﮯ
بـرایـتــ دیـدنـﮯ ستــ ،
لـمس ڪردنـﮯ ستــ !
تـو بگـو ؛ دلتنگـﮯ هـایمـ را دیـدﮮ !؟
نـہ نـدیـدﮮ ! "
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 18:32
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
ای دوست در این روز دل افروز بهاری

دلتنگ در این خانه غمگین به چه کاری؟

صبح است،نخواهی نفسی تازه برآری

با اهل جهان گفتنی از مهر چه داری؟
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 08:51
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دلم دلگیره این روزا
تنم دلتنگ موندن نیست
دیگه دلواپس روز و
به تاریکی رسوندن نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/05/29 - 00:14
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ببینمت . . .
گونه هایت خیس اســـت . . .
باز با این رفیق نابابت . . .
نامش چی بود؟
هان!
باران . . .
باز با “باران” قدم زدی ؟
هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .
همدم خوبی نیست برای درد ها . . .
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد .
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 19:23
+4
saman
saman
نمیدانم چرا دوست دارم بنویسم

بنویسم از این حس سرکوب شده


از این حسی که بغض به گلوم میندازد


از این حال غریب !!!
از این دلتنگی و تضاد تلخ!


از آن روزهای بی تکرار


از آن التهاب درون و از آن عشق دیر یافته


عزیز دورم! دور نزدیکم ! عزیز عزیزم !


با تو بودن به گونه ای و بی تو بودن به گونه ای دیگر است


تو را باید کجای روزگارم جای دهم ؟


که دست هیچ اندیشه ای به تو نرسد !


که هیچ گاه از دستت ندهم ؟


تو را باید به چه نام بخوانم که بمانی و من ؟!


من کجای روزگارت خواهم بود؟


من با نگاهت حرفها دارم


مقصد هایی برای رسیدن


تو درد مشترکی ! مرا فریاد کن


باتو میشود همیشه عاشق ماند


تو از آن منی  و من بی تو ویرانه ای بیش نیم ...


بمان ...


دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:52
+4
saman
saman

عاشق نميشوم، دلواپسم نباش
دستاني از تهي، پاهايي از ورم
فکر مرا نکن، امروز بهترم...
*****
حال مرا مپرس، چيزي مهم که نيست...
اين دلشکستگي، اقرار بيکسيست
درگير من مشو، همدم نميشوم
حوا مرا ببخش... آدم نميشوم...
*****
تقصير تو نبود، نه من نه بخت خود
تو عشق خط زدي، من خواستم نشد
درگير عادتم، سرگرم خود شدم
در مرز يک سقوط، ديگر نه تو نه من...
*****
از پشت اين سکوت، از اين نقاب و نقش
حال مرا بفهم، جرم مرا ببخش
امروز بهترم... حوا بيا ببين                         
دلتنگ من مباش، من مرده ام... همين!


شکل خودم شدم... تلخ و بدون ره
در انتهاي خويش، حال مرا بفهم
شکلي شبيه خود، با چشم گريه سوز
باور نميکنم، آئينه را هنوز...
*****
از پشت اين سکوت، از اين نقاب و نقش
حال مرا بفهم، جرم مرا ببخش
امروز بهترم، حوا بيا ببين
دلتنگ من مباش، من مرده ام... همين
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 17:51
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ