یافتن پست: #دلت

سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
نمي دانم چه رابطه ايست بين نبودنت با رنگ ها...

دلتنگ تو که مي شوم

زندگي ام سياه مي شود انگار......
دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 15:36
+8
saeed
saeed
وقتى كه میگى دیگه برا همیشه فراموشش كردى ،
و هیچ احتیاجى بهش ندارى ،
و تمام فحشهاى دنیا رو نصیبش میكنى ؛

درست زمانیه كه
بیشتر از همیشه دلت براش تنگ شده !...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 10:52
+2
ramin
ramin
هیچوقت به چشمات راز دلت رو نگو... چون راز نگه نمی دارد و گریه می كند
5 دیدگاه  •   •   •  1391/01/12 - 00:26
+5
reza
reza
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﻫﻤﻪ ﺑﻐﻀﺎﺕ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺧﻮﻧﺪﻩ ﺑﺸﻪ ﮐﻪ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﮔﻔﺘﻦ ﮐﻠﻤﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮔﻨﮓ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﻭ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺜﻠﻪ:ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺪﻩ؟؟؟!
ﺍﻭﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻐﻀﺘﻮ ﺑﺎ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﮑﻮﺗﺖ ﺳﺮ ﻣﯿﮑﺸﯽ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﮕﯽ:
ﻧﻪ ﻫﯿﭽﯽ...!*
1 دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:29
+2
payam65
payam65
سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:25
+3
مهسا
مهسا
مردونگی به صدای کلفت و هیکل درشت نیست ، به سبیل و پشم و پیلی هم نیست ، اگه توی همه سختی ها و دلتنگی ها مثل کوه پشتیبانش باشی ، مرد محسوب میشی حتی اگه نیم کیلو باشی ......
3 دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:17
+10
reza
reza
برای بودن گاهی لازم است که نباشی!
شاید نبودنت ، بودنت را به خاطر آورد
اما دور نباش
دوری همیشه دلتنگی نمی آورد.........
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 23:10
+4
reza
reza
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفته اند

عشق بورز به آنها که دلت را شکسته اند

دعا کن برای آنها که نفرینت کرده اند

بهار شو و بخند که خدا هنوز آن بالاست.....
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 22:50
+3
reza
reza
میشـه دل به هرکس داد

نمیشـه از نفس افتاد

پرنده با پر بستـه ، نمیشه از قفس آزاد

نمیشه شب به شب خوابید ، فقط کابوس وحشت دید

نمیشه در سکوت خود ، صدای گریه رو نشنید

نمیشه غرق در غم بود ، ولی از گریه رو گردوند

نمیشه تا ته آواز ، فقط از ترس فردا خوند

گلـوی ساز دلتنگی ، پر از فریاد خاموشه

دوباره سر بده هق هق ، بذار دست صدا رو شه

نمیشه دل به هر کس داد

نمیشه دل به هر کس بست

نمیشه رفت و راهی شد ، رسید اما به یک بن بست

چه رسم ناهماهنگی ، همیشه رسم تقدیره

نمیشه بود و عاشق بود ، واسه عاشق شدن دیره
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 22:40
+2
reza
reza
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است
تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق میزند
در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم
ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم
و به شوق تو اشک می شدم
و بر صورت مه آلودت می لغزیدم
ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم
تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت
را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باشد
که مرهمی شود برای دلتنگی هایم
دیدگاه  •   •   •  1391/01/11 - 22:37
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ