ضمن قبولی طاعات و عبادات ...
متاسفم واسه پسرایی که شب قدر, تو حیاط امامزاده و سرمزار شهدا هم پیس پیس کردن و تیکه انداختنو ول نمی کنن و هم چنین متاسفم واسه دخترایی که این مراسماتو با عروسی اشتباه می گیرن! متاسفم واسه مردمی که میان احیا می گیرن و حیاط امامزاده رو پر می کنن از ظرف یه بار مصرف و روزنامه هایی که روشون نشستن, درسته ما تو جهان سوم به دنیا اومدیم ولی حداقل می تونیم سعی کنیم که جهان سومی نباشیم به قول دکتر شریعتی" روستایی بودن عیب نیست, روستایی ماندن عیب است" مردم ما فقط بلدن غر بزنن همین!
متاسفم واسه این برادرامون(!!) که اینجور شبا کلی تریپ برمیدارن و بی سیم می گیرن دستشون و هی از اینور میرن اونور و از اونور میان اینور و وقتی مراسم تموم شد و یکی مثل من داره آشغالای تو حیاط رو جمع می کنه به طرز چندش آوری وراندازش می کنن و بهش تیکه میندازن , متاسفم واسه خودم که اینا باید از من و امثال من مراقبت کنن, متاسفم واسه حاجیایی که به عشق حوری بهشتی تسبیح می زنن, متاسفم واسه احمقایی که به زنشون به چشم اموالشون نگاه می کنن و اسم حسادتشونو میذارن غیرت!
در تمام ساقه ی احساس من باز می پیچد نگاه روشنی خوب می فهمم که میخواهد مرا باز می گوید تو دنیای منی کاش می شد تا که می گفتم به او دختر رویا و شعرش نیستم من اسیر غربتی دیرینه ام کاش میشد تا بگویم کیستم!؟ این وسط او عشق میخواهد ز من من که سنگی سرد و تیپاخورده ام یک نشان از زندگی در من که نیست سالها پیش از تولد مرده ام....
به خدا گفتم :
« بیا جهان را قسمت کنیم آسمون واسه من ابراش مال تو
دریا مال من موجش مال تو ماه مال من خورشید مال تو … »
خدا خندید و گفت : « تو بندگی کن ، همه دنیا مال تو …من هم مال تو