موهایم را همچون امواج خروشان دریا
در نسیم نفسهایت آرام آرام رها می کنم
و لذت با تو بودن را
همچون تماشای غروبی دل انگیز
تا مرز جنون احساس می کنم
و تو با من همراه می شوی
لحظه به لحظه با من اوج خواهی گرفت در آسمان عشق
و به انتهای خوشبختی خواهیم رسید
آنجایی که حتی کبوتران برای رسیدن به آن سر باز می زنند
انگشتانم صورتت را لمس می کند
نگاهم را در نگاهت غرق می کنم
و آغوش تو برایم بهشت می شود
بهشتی از جنس گلهای رز قرمز آتشین
که با هیچ کجای دنیا عوض نمی کنم
زاده شو
چه فرق می کند
در کدام روز و کدام سال
چشمت را به دنیا گشوده باشی
چه فرق می کند گریه ات
در کدامین زمان و کدامین مکان
پیچیده باشد
در گوش این دنیا؟
.
می شود هر روز از نو زاده شد
هر روز لبخندی دوباره به دنیا زد
دور بریز این رسوم کهنه را
بگذار جای گریه
خنده ات نوید بخش زادنت باشند
.
تجربه های نو
تولد های دوباره اند
چه عیب دارد مگر؟
هر روز تجربه ای نو داشته باش
هر روز زاده شو
هر روز بخند
..
چه فرق می کند
در کدام روز و کدام سال
هیچ وقت برای تولد دوباره دیر نیست
.
چه عیب دارد مگر؟
هر روز زاده شو…