یافتن پست: #دنیا

محمد
محمد
قلب من...
دموکراتیک ترین دولت دنیاست.
آنقدر که تو را نیز همچون خودم از ته دل دوست میدارد.
دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 23:05
+2
AmirAli
AmirAli
دنیای عجیبیست؛برای دروغ هایمان خداراقسم میدهیم.به حرف راست که میرسیم میشود:جان تو

.

دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 16:05
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
2 دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 14:09
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥


زاده شو


 


چه فرق می کند


در کدام روز و کدام سال


چشمت را به دنیا گشوده  باشی


چه فرق می کند گریه ات


در کدامین زمان و کدامین مکان


پیچیده باشد


در گوش این دنیا؟


 .


می شود هر روز از نو زاده شد


هر روز لبخندی دوباره به دنیا زد


دور بریز این رسوم کهنه را


بگذار جای گریه


خنده ات نوید بخش زادنت باشند


.


 تجربه های نو


تولد های دوباره اند


چه عیب دارد مگر؟


هر روز تجربه ای نو داشته باش


هر روز زاده شو


هر روز بخند


 ..


چه فرق می کند


در کدام روز و کدام سال


هیچ وقت برای تولد دوباره دیر نیست


 .


چه عیب دارد مگر؟


هر روز زاده شو…

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 21:58
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



هر کس به سهم خود


از دنیا چیزی برمیدارد


من از دنیا "دست" برداشتم ...


دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:33
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

چشمی اگر به سیب و به حوا نداشتم



آدم نبودم و غم دنیا نداشتم



 


حالا تو را ندارم و امید مانده است



ای کاش امید داشتنت را نداشتم



 


با بی کسی گرفته ام انس و کسی دگر
یادم نمانده داشته ام یا نداشتم


@}


 


ای سرزمین سوخته مانند مهر تو
در آسمان هیچ دلی جا نداشتم



 


دنیا، بهشت یا چه بگویم چه بوده است
چیزی که هیچ وقت من آن را نداشتم!!
@};-

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 18:00
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.


مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم.


 


 در رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این


 


 فرصت استفاده کنم تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.



فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست


 


 نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ … نه


 


نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:



- عمو… میشه کمی پول به من بدی؟



فقط اونقدری که بتونم نون بخرم.



- نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست… باشه برات می خرم.
صندوق پست الکترونیکی من پر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم. صدای موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.
عمو …. میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟
آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.
- باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم. من خیلی گرفتارم. خب؟
غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم. گارسون پرسید که اگر او مزاحم است ، بیرونش کند.وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست.
بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید.
آنوقت پسرک روبروی من نشست.
- عمو … چیکار می کنی؟
- ایمیل هام رو می خونم.
- ایمیل چیه؟
- پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.
متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:
- اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده.
- عمو … تو اینترنت داری؟
- بله در دنیای امروز خیلی ضروریه.
- اینترنت چیه عمو؟
- اینترنت جائیه که با کامپیوترمیشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار، موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همه این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.


- مجازی یعنی چی عمو؟
تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.
- دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که دوست داریم اونجا هست.رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رو اونطوری که دوست داریم عوض کردیم.


- چه عالی. دوستش دارم.
- کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟
- آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم.
- مگه تو کامپیوتر داری؟


- مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم.
- نه ولی دنیای منم مثل اونه … مجازی.
- وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم
- خواهر بزرگترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی میکنه اما من نمی فهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوزم هم بدن داره.
- و من همیشه پیش خودم همة خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم.
یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر بزرگی بشم.


- پدرم سالهاست که زندانه
- مگه مجازی همین نیست عمو؟


قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.


صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را پرداختم. من آن روز یکی اززیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را همراه با این جمله پاداش گرفتم:
- ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.


آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم. ما هر روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی

دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:56
+2
be to che???!!
be to che???!!

اگر جمعیت مردها منقرض شود چه میشود؟


1. مگه قراره اتفاقی بیافته


2. خارشتر کویر لوت که آفت نداره


3. اکوسیستم به شرایط بدون انگل برمی گردد


4. یه هیولا کمتر دنیا قشنگتر

7 دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:43
+3
-1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



بعد از گرفتن دستهایت
تمام دنیا را لمس خواهم كرد
تا عشق به همه جا سرایت كند


دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:38
+3
be to che???!!
be to che???!!

دلم برای کودکیم تنگ شده
....


برای روزهایی که باور ساده ای داشتم


همه آدم ها را دوست داشتم
...


مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم


مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود
...


دلم می خواست "ممُل" را پیدا کنم


از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم


تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود


دلم برای خدا تنگ شده
...


خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم
...


دلم برای کودکیم تنگ شده
...



شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت...

X
دیدگاه  •   •   •  1392/09/28 - 17:23
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ