saman
روزی که چشمانم تورا دید تنها روزی بود که حکمت دیدن را
در یافتم و روزی که رفتی حکمت گریستن را
اما ندیدی که چگونه بی تو اشکهایم می بارید و وقتی چهره ات
را برگرداندی مرا بی اشک دیدی گمان بردی که من سنگم
باشد که عاشقت باشم چرا که عاشقت هستم
در CARLO
ای نوری که سیاهی قلبم را زدودی و به نور عشق روشن نمودیروزی که چشمانم تورا دید تنها روزی بود که حکمت دیدن را
در یافتم و روزی که رفتی حکمت گریستن را
اما ندیدی که چگونه بی تو اشکهایم می بارید و وقتی چهره ات
را برگرداندی مرا بی اشک دیدی گمان بردی که من سنگم
باشد که عاشقت باشم چرا که عاشقت هستم