یافتن پست: #دیدن

ronak
ronak
آرایش چیست ؟
.
.
.
.
... ... ... ... .
.
.
.
لایه ای ضخییییم که لولو را به هولو تبدیل میکند :
6 دیدگاه  •   •   •  1390/11/23 - 15:33
+5
sasan pool
sasan pool
خفتند همرهان وشب تار مانده است
تنها غم من است که بیدار مانده است
زین همرهان نیمه ره خواب برده ام
یک مشت خاطرات دل ازار مانده است
دیگر مرا به شهر تماشا نمی برد
چشمم که در تراکم دیوار مانده است
حتی برای دیدن خویشم اجازه نیست
ایینه زیر لعنت اوار مانده است
پاس بهار وباغ گل افشان نداشتیم
بر ما هنوز سرزنش خار مانده است
پای سفر کجاست کزین دشت بگذرم
افسوس پای رفتنم از کار مانده است
دیدگاه  •   •   •  1390/11/22 - 15:37
+1
sasan pool
sasan pool
هر چه اکنون را رنگ می زنم

به رنگ لحظه دیدار تو در نمی آید

بیقرارم… بیقرار دیدنت…
دیدگاه  •   •   •  1390/11/22 - 15:30
+1
مهسا
مهسا
انگار قرار نیست با تو بی حساب شوم

سالهاست که رفته ای

اما...

هنوز هم اشکهایم

دارند حساب دیدنت را

با چشم هایم صاف می کنند...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 16:33
+4
مهسا
مهسا
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
دیدگاه  •   •   •  1390/11/21 - 02:44
+6
sepideh
sepideh
وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ، از لای انگشتانش آنقدر محودیدن دنیا شدم که فراموش کردم ... او منتظر است تا نامش را صدا کنم ...
دیدگاه  •   •   •  1390/11/20 - 15:31
+4
sasan pool
sasan pool
خب به دلیل طولانی بودن داستان داستان را در قسمت دیدگاه میزارم.
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/20 - 13:19
+2
hadith
hadith
یک دوست واقعی کسی هست که
وقتی زمین میخوردی، میاد و دستت رو میگیره و از زمین بلندت میکنه
البته بعد از اینکه خندیدنش تموم شد !{-33-}
دیدگاه  •   •   •  1390/11/20 - 01:08
+6
mina_z
mina_z
روزی سوسن (همسر شیخ) به اتاق اعتکاف شیخ وارد شدند و شیخ را خونین و مالین در حال ناله دیدند. شیخ در همان حال با زاری فرمودند: صد دفعه گفتم شبهای معراج این پنکه سقفی لعنتی رو روشن نکنین
دیدگاه  •   •   •  1390/11/19 - 23:23
+8
محمد
محمد
در عکس
اینا دارن چیکار میکنن
1 دیدگاه  •   •   •  1390/11/19 - 16:11
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ