یافتن پست: #راه

سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
فرو افتادن در مقابل خداوند

تنها راه برخواستن است
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:22
+6
علـــــــــــــــــی
علـــــــــــــــــی
گـاهـی

اینـقدر بـَد میشـِکـَنـَم

کـه جـُز بـیرونـ انـداخـتنـم راهـ ِ دیـگـری نـیست . . .
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 16:05
+2
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
زن: میشه توی کار باغچه کمکم کنی؟
مرد: تو فکر کردی من باغبانم؟
زن: میشه توی تعمیر دستگیره در کمکم کنی؟
مرد: تو فکر کردی من نجارم؟
بعد از ظهر مرد از سر کار بر میگردد و میبیند همه چیز درست شده است .
مرد: کی دستگیره در رو درست کرد و باغچه را رو به راه کرد؟
زن: مرد همسایه و در ازاش ازم خواست یا یک همبرگر بهش بدم یا یک لب!
مرد : حتما تو بهش همبرگر را دادی!
زن: تو فکر کردی من گارسون رستورانم؟
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 15:58
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو حرفت را بزن ....!
چه کار داری که باران نمی بارد ...؟!!!
اینجا سالهاست که دیگر به قصه های هم گوش نمی کنند
دست خودشان نیست .....
به شرط چاقو به دنیا آمده اند
و تا پیراهنت را سیاه نبینند
باور نمی کنند چیزی از دست داده باشی ....!!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 15:45
+4
payam65
payam65
برو...!!


با نبودت کسی ویرون نمیشه



با نبودت کسی حیرون نمیشه



قسم راست و دروغت دیگه معنا نداره



حرف یا مفت تو دیگه تو دلم جا نداره



فکر میکردی تو نباشی من میمیرم



این دفعه تو بد اوردی من که میرم



تو خودت مگه نگفتی من حقیرم؟



تو خودت مگه نگفتی من اسیرم؟



خوب برو راهت که بازه


خوب برو جاده درازه...
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 12:08
+2
behzad
behzad
یه روز یه [!] و یه رشتیه و یه لر .....
یه روز یه [!]
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.


یه روز یه رشتیه
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.


یه روز یه لره بود
کریم خان زند
ساده زیست ، نیك سیرت و عدالت پرور بود و تا ممكن می شد از شدت عمل احتراز می كرد.

یه روز ما همه با هم بودیم.. ،
ترک و رشتی و لر و اصفهانی و
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و قفل دوستی ما رو شکستند .. ؛
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 11:32
+2
payam65
payam65
جنون

دل گمراه من چه خواهد کرد
با بهاری که می رسد از راه؟
ِیا نيازی که رنگ می گيرد
در تن شاخه های خشک و سياه

دل گمراه من چه خواهد کرد؟
با نسيمی که می تراود از آن
بوی عشق کبوتر وحشی
نفس عطرهای سرگردان

لب من از ترانه می سوزد
سينه ام عاشقانه می سوزد
پوستم می شکافد از هيجان
پيکرم از جوانه می سوزد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/15 - 00:08
+1
mah3a
mah3a
اونیکه یک بار تنهات گذاشته بازم تنهات میذاره
اونیکه یک بار بهت خیانت کرده بازم خیانت می کنه
اونیکه یک بار رفیق نیمه راه شده بازم وسط راه رهات می کنه
اونیکه رفته دیگه رفته . درو به روش ببند و نذار با زندگیت بازی کنه
دیگه هیچ وقت بهش اعتماد نکن
هیچ وقت`
دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 22:27
+7
مهسا
مهسا
مثل آن مسجد بین راهی ...

تنهایم

هرکس هم که می آید

مسافر است

میشکند

هم نمازش را

هم دلم را

و

میرود ... !
4 دیدگاه  •   •   •  1391/01/14 - 18:32
+7
payam65
payam65
عشق من در سفر عشق خطر باید کرد

سینه را بر سر مقصود سپر باید کرد


از شب و ظلمت و از ظلم نباید ترسید

تا به خورشید فقط ذکر سحر باید
کرد

به وصال دل از این راه خبر باید داد

و جهان را هم از این راز
خبر باید کرد

تیغه ی درد اگر از رگ و جان داشت گذر

عاقبت از لبه ی
تیغ گذر باید کرد

عشق من در سفر عشق خطر باید کرد

موج در موج اگر
شاهد دریا باشیم

قطره قطره به دل دوست اثر باید کرد

از سفر جز هنر
عشق نباید آموخت

از دل خود به دل دوست سفر باید کرد

عشق من در سفر
عشق خطر باید کرد

یار من چرخ به دلخواه نخواهد چرخید

تا بدانی به
چه تدبیر هنر باید کرد

فتح این قله ی آزاد به آسانی نیست

عشق من در
سفر عشق خطر باید کرد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/13 - 22:49

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ