♥ نگار ♥
پسرایی هستن ک :
وقتی دلت گرفته، داغونی،... و پشت تلفن سرش دادو بیداد میکنیو تلفنو روش قطع میکنی میفهمه چقد اون لحظه محتاجشی! پشت سر هم زنگ میزنه تا آرومت کنه
وقتی سوار ماشینشی تمام مدت دست چپتو میگیره توو دستشو هی میبوستش ک بهت بفهمونه بودنت براش لذت بخشه
پسری ک چشاش وحشیو مغروره، راه ب راه شعرای عاشقونه ی الکی برات نمیخونه، لوس حرف زدنم بلد نیس، اما وقتی بهت میگه تا ته رفاقت هستم، چشاش از عشق برق میزنه
پسری ک خاطر خواه کم نداره اما وقتی باهات عهد رفاقت میبنده نفر دومی توو برنامش نیس
پسری ک براش مهم نیس جی اف دوستش از تو خوشگلتره، هر بار توو چشات زول میزنه میگه بخدا تکی تو دختر
پسری ک صورت بی آرایشتو بیشتر دوس داره
وقتی میره مهمونی زنگ میزنه و نیم ساعت توو حیاط باهات حرف میزنه ک بهت نشون بده توو نخ هیچکدوم از دخترای توو مهمونی نیس
وقتی میخواد بخوابه اگه بهت شب ب خیر نگه و واست بوس نفرسته خوابش نمیبره
وقتی صب بیدار میشه تا ب تو سلام صب ب خیر نگه روزش شروع نمیشه
ای داد بیداد
fereshte
تنهایی تنهایی تنهایی هیچ چیز به اندازه ی تنهایی غم انگیزنیست ! تنهایی نام بیهوده زندگیست ! وقتی بیداری خسته و غمگینی وقتی میخوابی کابوس میبینی ! سردت میشود انگار برف روی استخوان هایت نشسته باشد تنهایی جهنمی نا متعارف است جهنمی با آتش سرد میان شعله ها از سرمایخ میزنی ! تنهایی هول آور است پر از ظلمت و ناشناختگی مثل خانه ای متروک در حاشیه ی جنگل عبور نسیمی از لابلای علف ها میتواند از ترس دیوانه ات کند . وقتی تنهایی به همه چیز و همه کس پناه میبری پخش میشوی در کوچه وخیابان به جاهایی میروی که نباید بروی به آدم هایی سلام میکنی که نباید... محبوب من ! بیا دست مرا بگیر و مرا بیرون بکش ! از کافه های دود و نیشخند از گلوی شبها از گل و لای روزها من پراکنده شده ام بیا مرا جمع کن از کوچه وخیابان بیا مرا جمع کن از دیگران ! تنهایی درنگ در سنگ است حرف زدن از یاد آدم میرود تنهایی درست مثل پیری ست خمیدن تک درخت است تنهایی تجسم راه های مسدود است بیچارگی روباه است در یک قدمی مرگ و ترن . محبوب من ! من تنهایم بی تو هیچ کاری نمیتوانم بکنم دیگر شعر هم نمی توانم بنویسم و این تنهایی تلخ است تلخ مثل نگاه نوازنده ای که با دست های بریده به پیانو مینگرد .
fereshte
در کودکی در کدام بازی راهت ندادند که امروز تشنه ی بازی دادن مردمی