یافتن پست: #رسیدن

sasan pool
sasan pool
بیوگرافی عشق من ال کاپون توی دیدگاه بخونید{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-
1 دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 12:24
+2
saman
saman
در CARLO
ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐسی ﻣﯿﺸﻦ ﻭﻟﯽ

ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺑﺪﻥ! ﻗﺮﺍﺭﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ

ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﻦ ﻭ فرار کنن !

ﺑﻌﺪﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﺷﻮﻥ

ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯﻣﯿﮑﻦ ﻭ با سرعت

ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﺬﺍﺭﻥ..

ﻣﯿﺮﻥ ﺗﺎ ﻣﯿﺮﺳﻦ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻫﯿﭽﮑﯽ

ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ تند تند زدن ﻧﻔﺴﺸﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ

ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ زد رو شونه ﺑﻐﻠﯿﺶ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﻓﮑﺮﺷﻮ بکن ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ داره !

بهش گفت بابا راننده منم، فقط بگین چی شده !؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 13:43
+4
saman
saman
در CARLO
دانشمندان به یه نتیجه منطقی رسیدن:
از یه جائی‌ به بعد بحث کردن دیگه فایده ایی نداره،باید فحش بدی !
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 11:00
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
از خیاطی پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟گفت دوختن پارگی های روح و دل با نخ توجه
از ماهیگیری پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت انداختن قلاب حقیقت جویی در قعر
اقیانوس علم و دانایی
از باغبانی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفتت کاشتن بذر عشق در زمین دل ها زیر نور
ایمان
ازباستان شناسی پرسیدند زندگی یعنی چه :گفت کاویدن جانها برای استخراج گوهرهای
درون
از اینه فروش پرسیدند زندگی یعنی چه ؟زدودن غبار از اینه دل با شیشه پاک کن
توکل
از میوه فروش پرسیدن زندگی یعنی چه ؟دست چین کردن خوبیها در صندوقچه قلب
از معماری پرسیدن زندگی یعنی چه ؟گفت ساختن پلکانهای موفقیت در خانه فکر
از گور کنی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟حفر گودالهایی برای چالکردن همه چیزهایی که
تاریخ مصرفشان گذشته است
از نقاشی پرسیدند زندگی یعنی چه ؟گفت به تصویر کشیدن زیبییها با بزرگنمایی در
نگاه ادمها
از اهنگ ساز پرسیدند :زندگی یعنی چه ؟گفت به تصنیف در اوردن سمفونی عشق در روح
و جان ادمها.
*حال به نظر شما زندگی یعنی چه؟*
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 00:16
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
فلسفه موسیقی و هنرهای رزمی
گرچه در ظاهر موسیقی و هنرهای رزمی دو مقوله متفاوت هستند اما فلسفه مشترکی دارند : هر دو برای رسیدن به کمال کوشش میکند .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 15:08
+5
saman
saman
در CARLO
بیا تا پیدا شم
تو باش تا من باشم
هنوز می شینم به هوای دیدن تو
تو با این دل کندن
کجا رفتی بی من
بگو نزدیکم به شب رسیدن تو
بیا که رها شم از اینهمه درد
که صدا شم از این شب سرد
که تموم بشه فاصله ها
بیا که من از تو خسته ترم
که من از من بی خبرم
به هوای خونه بیا
تا پیدا شم
تو باش تا من باشم
هنوز می شینم به هوای دیدن تو
تو با این دل کندن
کجا رفتی بی من
بگو نزدیکم به شب رسیدن تو
بیا که رها شم از اینهمه درد
که صدا شم از این شب سرد
که تموم بشه فاصله ها
بیا که من از تو خسته ترم
که من از من بی خبرم
به هوای خونه بیا
تا پیدا شم
نزار تنها باشم
هنوز میشینم به هوای دیدن تو
تو شب رسیدن تو
به هوای دیدن تو
تو شب رسیدن تو
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 13:57
+7
saman
saman
در CARLO
رو دلم پا میذارم واسه از تو بریدن

واسه جدایی از تو و به ازادی رسیدن

دیگه شایسته نیستی واسه قلب صمیمیم

من که ازت گذشتم تو تنهایی نشستم

گاهی تنهایی خوبه واسه مرهم زخمها

دیگه این دل زخمیم نمیشه رام حرفات

میگی پشیمونی و بازم با دیگرونی

میگی میری از اینجا دلمو میسوزونی

اره لیاقت تو همون کسایی هستن

که قلبتو دزدیدن بعدم زدن و شکستن

شدی مثل پارادوکس دوستم داری یا نداری؟

خودتم نمیدونی میخوای بری یا بمونی

تو دنیای کوچیکت جای چشمای من نیست

میرم با دل تنهام خودت خواستی یادت نیست؟
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 15:20
+7
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
اونا دخترای قدیم بودن که از سوسک می ترسیدن، الان همچین سوسکت می کنن که خودتم نمی فهمی!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/17 - 12:33
+8
saman
saman
ابویزید بسطامی را پرسیدند که این پایگاه به دعای مادر یافتی، این معروفی (شهرت) به چه یافتی؟ گفت: آن را هم به دعای مادر، که شبی مادر از من آب خواست. بنگریستم در خانه آب نبود، کوزه برداشتم.به جوی رفتم آب بیاوردم.چون بر سر مادر آمدم، خوابش برده بود. با خود گفتم که اگر بیدارش کنم من بزهکار باشم. بایستادم تا مگر بیدار شود. تا بامداد بیدار شد. سربلند کرد و گفت: چرا ایستاده ای؟ قصه بگفتم.برخاست و نماز کرد و دست بر دعا برداشت و گفت: الهی چنان که این پسر مرا بزرگ و عزیز داشت، اندر میان خلق او را بزرگ و عزیز گردان.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/15 - 16:06
+6
parisa
parisa
من محتاج درک شدن نیستم،دردم می آید خر فرض شوم.

دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری،

و هر بار که آزادیم را محدود میکنی،

می گویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است،

نسل تو هم که اصلا مسئول خرابی هایش نبود.

میدانی ؟ دلم از مادر هایمان می گیرد،

بدبخت هایی بودند، که حتی می ترسیدند باور کنند حقشان پایمال

شده.

خیانت نمیکردند، نه برای اینکه از زندگی راضی بودند،نه، خیانت هم

شهامت میخواست .

نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت،جایش النگو داد.

مادرم از خدا میترسد، از لقمه ی حرام میترسد، از همه چیز میترسد،

تو هم که خوب می دانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است.

دردم می آید این را هم بخوانی میگویی اغراق است.

ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش

کتک می خورد،باز هم همین را میگویی

ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه، غیرت داری ؟؟

دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند،و آنهایی هم

که نیستند همه فامیل های خودتانند.

مادرت، اگر روزی جرات پیدا کردی ازش بپرس بیچاره سرخ می شود و

جوابش را،باور کن به خودش هم نمی دهد.

دردم می آید.

از این همه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/14 - 22:16
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ