مهراوه
هربار
که تصمیم به پرهیز گرفته ام
دستی
مرا به لبهایِ شیرینِ تو
زنجیر کرده است؛
من می ترسم
از سرطانی که در بوسیدن توست .
payam65
و حال رفته ای...بغض بدی در گلویم داره آتیشم میزنه...عاقبت ما آنچه خواهان بودیم میشد...میدانم باکسی رفتی و من فقط باید تنها باشم...آری میگویی من در قلب توام اما حالا قلب تو جای دو نفر را دارد؟
گلوم را بغض و گریه حسابی خسته کرده.
آری آغوش من را حس نکردی و رفتی و حتی خواهانه آغوش من بودی و گفتی به دلت مونده یکبار یک روز یکجایی در آغوش من باشی...
ستاره ها امدند بر بامه خانه ام زیر بغل هایم را میگیرند و شبه دستی میشوند و همش اشک هایم را پاک میکنند...آخه عزیزه من پیش خودت نگفتی که من بمیرم؟؟؟
بقدری خفه هستم در گلویم که دارم به عکست مینگرم و اشک را بی صدا بر صورتم میکشم...هوای دلم را بد سوزاندی مهربانم.
حالا تیغ برمیدارم و شروع میکنم:
1.اولی، فقط برای اینکه یادم نره یک روزی عاشقت بودم عزیزم..یک لحظه عکستو بغل میکنم و بارون و حس میکنم از پنجره و حال اشکامو پاک میکنم از دفترم
2.دومی، فقط برای اینکه خیلی دلتنگتم و دوست داشتم بودی تا برات ترانه بخونم
3.سومی، فقط برای اینکه بتونم غصه هامو برایت بخوانم و از شانه های ظریفت آن خسته گی ها را بردارم.
4.چهارم،فقط برای اینکه خیلی دوستت دارم و خو
ali rad
روزگــــــار ؛ نبودنت را برایم دیکتـــه می کند ... و نمره ی من باز می شود صفـــــــــــر ... هَنـــــــوز ... نبودنت را یاد نگرفته ام
امیر
گلویم گرفته است
آن قدر یخ میکنم که چیزی نمیتواند گرمم کند
لباس آفتاب را می پوشم
گرم نمی شوم
خورشید را قورت داده ام
اما صدایم باز نمی شود
با هر سرفه ای
گلویم هزار چاک می شود
آن قدر دلم گرفته که
با یک دل سیر گریه هم باز نمی شود
آخر چه کسی گوش می کند
به درد دل های یک آسمان سرما خورده؟؟!!
ali rad
وقتی نگاه آینه را پیر کردهای
دیری است آسمان مرا شب گرفته است
خورشید من، برای چه تأخیر کردهای؟