یافتن پست: #رفته

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



گربه بد جور تو نقش خودش فرو رفته بیشرف :)))))


دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 21:53
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

طرز نیمرو درست کردن خانوما:

۱-ماهیتابه را میزارن رو گاز

۲- توی ماهیتابه روغن میریزن

۳- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن

۴- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن

۵- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن

طرز نیمرو درست کردن اقایون:

۱- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن

۲- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن

۳- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن

۴- توی ماهیتابه روغن میریزن

۵- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن

۶- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن

۷- چند تا فحش میدن

۸- دنبال کبریت میگردن

۹- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره

۱۰- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد )!

۱۱- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن

۱۲- تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن

۱۳- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن

۱۴- میرن سراغ بقالی سر کوچه و ۲۰ تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن

۱۵- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن

۱۶- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن

۱۷- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن

۱۸- دنبال نمکدون میگردن

۱۹- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن

۲۰- دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن

۲۱- نمکدون رو پر از نمک میکنن

۲۲- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون

۲۳- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن

۲۴- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه

۲۵- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن

۲۶- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن

۲۷- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن

۲۸- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون

۲۹- سریع برمیگردن توی آشپزخونه

۳۰- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن

۳۱- ماهیتابه رو میندازن توی سینک

۳۲- دنبال ظرفهای مسی میگردن

۳۳- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن

۳۴- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن

۳۵- یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن

۳۶- چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن

۳۷- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه

۳۸- روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن

۳۹- چند تا فحش میدن و بلند میشن

۴۰- نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن

۴۱- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن

۴۲- چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن

۴۳- با یه پارچه تنظیف قابلمه رو برمیدارن

۴۴- پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن

۴۵- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن

دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 19:03
+6
hosein
hosein
امشب غم ها برایم مهمانی گرفته اند
و من میخواهم بترکانم همه ی بغض هایم را ....
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 12:20
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
روز تولدم مامانم میگه برو جارو و گرد گیری کن شب مهمونا میان
میگم مامان من تازه به دنیا اومدم برم جارو کنم؟
رفته زیر پتو میگه منم تازه زاییدم باید استراحت کنم! {-33-}
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 00:11
+3
AmiR
AmiR
 قطعه اول ترانه
رفتن


بی ت. بودن کار من نیست اینم خودت میدونی                                                                  
                              تو که اینو میدونی چرا باز تنهام میذاری
تا دلت نرفته جای دیگه با حرف اینو اون                                                    
                                      بیا برگرد کنارم که بی تو بودن کار من نیست
بغض تو باگریه من با شکستن باز نمیشه                                                     
                                             نمیدونم کجای کار من ایراد داشت که اینطور شدش
که با سکوتت هر چی بین ما بودو از بین بردی عشق پاک من                                       
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 22:35
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



پـَــت و مــَت, احمق نبودن. فقط یاد گرفته بودن برای رسیدن به هدفشون باید تلاش کنند و مهم نبود چقدر اشتباه کنن ؛
مهم این بود که در آخر به خواستــشون میرسیدن...




دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 21:38
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



چقدر بده وقتی حالت گرفته است و تو خودتی یه دیوثی پیدا بشه و روت کرم بریزه :|




دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 21:37
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رفته بودم آرایشگاه ، پسره به آرایشگره گفت : ابرو هامو مُدل مردونه بردار

من:|
خدا بیامرز فردین :|
ابروهای امام راحل :|
سهراب ضیا [!] :|
حمید معصومی نژاد رممم:|
ژیار گُل [!] :|
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 21:02
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

مامان بزرگم خیلی مذهبیه

یه روز یه مجله دستش بود گفت زمونه خیلی خراب شده واقعا

فساد جامعه رو گرفته !!

گفتم چی شده مگه مامان بزرگ

میگه بیا این مجله رو بــــبین ...

رفتم دیدم یه اقا با کت و شلوار صفحه ی سمت چپ بود

یه خانوم چادری هم صفحه سمت راست بود !

تعجب کردم گفتم خوب اینا مگه چشونه؟؟؟

گفت نگاه کن الان مجله رو میبندم این اقا میچسبه به خانومه!!

قیافه ی من در اون لحظه :| :| :| :|

حالا هی با دستاش مجله رو باز و بسته میکرد میگفت : میبینیشون؟

بازم من :| :| :| :|

دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 20:53
+3
محمد
محمد
بغض كرده بود. از بس گفته بودند: «بچه است؛ زخمي بشود آه و ناله مي‌كند و عمليات را لو مي‌دهد.»
شايد هم حق داشتند. نه اروند با كسي شوخي داشت، نه عراقي‌ها. اگر عمليات لو مي‌رفت، غواص‏‌ها - كه فقط يك چاقو داشتند - قتل عام مي‌شدند. فرمانده كه بغضش را ديد و اشتياقش را، موافقت كرد.
* * *
بغض كرده بود. توي گل و لاي كنار اروند، در ساحل فاو دراز كشيده بود. جفت پاهايش زودتر از خودش رفته بودند. يا كوسه برده بود يا خمپاره. دهانش را هم پر از گِل كرده بود كه عمليات را لو ندهد.
دیدگاه  •   •   •  1392/09/4 - 20:36
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ