یافتن پست: #رفته

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رفيقم اومده خونمون ! وضو گرفته ميخواد نماز بخونه ! مي پرسه قبله کدوم طرفه ؟!
 ميگم : ميخواي نماز بخوني ؟!
 ميگه نه ميخوام ديش ماهوارتو تنظيم کنم !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 22:34
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به نقل از دوستان

چند وقت پيش تولدم بود
جشن گرفته بوديم دختر خواهرم 4 سالشه گفت دايي
 امین ميخوام به مناسبت تولدت برات شعر بخونم اين شعر تقديم به تو
قيافه من در اون لحظه: ^_^
گفتم بخون دايي
گفت:
سلام سلام عزيزم
گوساله تميزم
دمبت سفيد و آبي
پشکل نريز رو قالي


من :|
خواهر زاده ام ^_^
خونواده : =))))


 
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 22:31
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دختره همسایمون 14 سالشه بابا و مامانش رفتن شمال ، امشب پارتی گرفته منم دعوت کرده
اونوقت من شبایی که خونه تنهام همه لامپا رو روشن میزارم ، صدا تلویزیونم زیاد میکنم ، با خودم بلند بلند حرف میزنم میخندم که ینی چند نفر تو خونن ، دزد نیاد :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 22:27
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

چشمای منتظر به پیچ جاده دلهره های دل پاک و ساده پنجره ی باز و غروب پاییز نم نم بارون تو خیابون خیس یاد تو هر تنگ غروب تو قلب من می کوبه سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده چشمای منتظر به پیچ جاده دلهره های دل پاک وساده پنجره ی باز و غروب پاییز نم نم بارون تو خیابون خیس تو ذهن کوچه های آشنایی پر شده از پاییز تن طلائی تو نیستی و وجودم و گرفته شاخهء خشک پیچک تنهایی

دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 21:43
+4
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است
دایم گرفته چون دل من روی ماهش است

دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 21:36
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سه تا پشه رو ديوار حموم بودن، حمله کردم و دوتاشون رو کُشتم. اون يکي که زنده موند فرار کرد رفت تو هواکش..حالا نميدونم خودکشي کرده.! يا رفته بقيهشون رو خبر کنه، شب بريزن سرم...
خيلي اضطراب دارم...:|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 21:20
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
همسایمون اسمش طلا ست
توی نقره فروشی کار میکنه
تازگیارفته برنزه کرده
فکرکنم اخر با مِسی ازدواج کنه
بچه شم شکل استیلی میشه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 21:00
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
███████████████████████████████████████
██████████لبخند که می زنی
██████████من
██████████عین هالوها
██████████زل می زنم به دست هات
██████████به ساعت مچی طلایی ات
██████████به آستین پیراهنت
██████████تا فرو نروم در زمین.

██████████دیشب مادرم گفت
██████████تو از دیروز فرو رفته ای
██████████در کلمه ای انگار

████████████████████در عین
████████████████████در شین
████████████████████در قاف
████████████████████در نقطه ها
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 20:48
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خنده ام میگیرد…
وقتی پس از مدتها بی خبری،
بی آنکه سراغی از این دل بگیری…
می گویی دلم برایت تنگ است …
یا دلم را به بازی گرفته ای،
یا معنای واژه ها را خوب نمی دانی ؟
دلتنگی … ارزانی خودت،
من دیگر دلم را به خدا سپرده ام…
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 17:25
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیروز همسایمون برامون عطر مشهد سوغات آورد .. بعد ریختمش توی کوولر:دی حال و هوای امامزاده گرفته خونمون...همه جابوی آغا میااااااد اصلا یه فضای معنوی شده هاااااا خلاصه گفتم که بگم نائب الزیاره همتون هستم :))))
دیدگاه  •   •   •  1392/06/10 - 17:21
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ