♥ نگار ♥
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!
♥ نگار ♥
دیگر به دنبال ِ همراه ِ "اوّل" نیستم !
این روزها اول ِ راه ، همه همراهند....
این روزها ، باید به دنبال ِ همراه ِ "آخر"گشت ...
همراهی تا آخرین قدمها....