یافتن پست: #روزها

saman
saman
در CARLO
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد نیامدی{-31-}
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 17:30
+4
sara
sara
این روزها همه چیزعوض شده است

در جایی زندگی می کنیم که

هرزگی ، مد

کفر گفتن ، روشنفکری

بی آبرویی ، کلاس

مستی و دود ، تفریح

دزدی و لاشخوری و گرگ بودن ، رمز موفقیت است
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 11:43
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد!
به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند!
"یک دقیقه سکوت"
به احترام کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند!
به خاطر صداقت که این روزها وجودی فراموش شده است!
به خاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع گردید!
"یک دقیقه سکوت"
به خاطر حرف های نا گفته!
برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شد...!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 19:15
+5
مهسا
مهسا
@NEGAR1992
یکرنگ که باشی

زود چشمشان را می زنی

خسته می شوند از رنگ تکراریت

این روزها دوره ی رنگین کمان هاست...
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 19:10
+5
saman
saman
در CARLO
اگر شبي از شباي زمستاني مسافري به عنوان گرماي نگاهت به تو پناه آورد تنهايش نگذار ، شايد در گرمترين روزهاي تابستان به خنکيه ي لبخندش محتاج شوي .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 13:33
+4
roya
roya
در CARLO
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﺩِ ﺗﻠﺦِ ﻧﺎﻧﻮﺷﺘﻪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺷﻌﺮِ ﻧﺎﺏِ ﻧﺎﺳﺮﻭﺩﻩ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺍﺷﮏِ ﺳﺮﺩِ ﯾﺘﯿﻤﺎﻥ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻓﺼﻞِ ﺯﺭﺩِ ﻫﺮﺍﺳﺎﻥ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺑﻐﺾِ ﺑﺪِ ﻭﺣﺸﯿﺎﻧﻪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﺐِ ﺗﺮﺍﻧﻪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﺵِ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺏِ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰِ ﺑﺎﻭﺭ
ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻋﺸﻖِ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﻬﺮِ ﻣﺎﺩﺭ
ﺗﻮ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻣﻨﯽ ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺖ
ﯾﮕﺎﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺗﺎ ﻃﻠﻮﻉِ ﺻﺒﺢِ ﻗﯿﺎﻣﺖ
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 12:42
+4
saman
saman
در CARLO
اون وقتـها که بــچـه بودیـم خــوب یـادتـه بـازیـهایی که با هم میکردیـم خوب یـادتـه
آن روزهامن بودم وتو،یه دوستی بچگونه شب و روز را به هم گذر کردیم خوب یادته
آره،عـزیزم روزهـام می گـذشت به یـادت تا که دوستیهامون رسید به عشق،یادتـه
ولی افسوس نبـود جـرات ابـراز عـشقـم نمی دونم شاید گریه و خنده هایم رایادته
کردم هـرآن کاری که برمـی آمد ز دستم به گمانم به نشانه ابرازعطش عشقم،یادته
گذشـت آن روزهـای خـوب یا بد شایـدم من که تابه ابد به یادمه،تو هم احتمالا یادته
نشـسته بـودم کـنـج خـانه،ویران وحیران مـادرم کـشیـد دسـتی برسـرم،گـفـت یادتـه
گفتمش مادرچه رابایدبه یادداشته باشم گـفـت:.............،دخـتـر هـمـسایه را یـادتـه
نبودی در آن لحظه، بنگری حال و روزم را ولـی احـتمالا قلـب و دل نـازکم را خوب یادته
آره، مادرم گـفت تـو رفـتی در پی زندگی من ماندم و یک عمر احساس مردگی،یادتـه
نمی دونم چگونه عمرم را بعدتو بسر کنم بگـو بـر من راه حـلی،ای بی وفـا،اگر دریـادته
نمیدونم شعرم منظورم را میرسونه یانه.ولی امیدوارم درکم کنید.شعر ساده و خودمونیه ولی از
ته قلبم دراومده.
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/11 - 12:20]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 12:20
+4
saman
saman
در CARLO
برو برس به زندگـیت کار من دیگه تمومـه الهی خوشبخت بشی که خوشبختیت آرزومه

برو و اصلا فکر نکن خاطره هایی داشتیم یادت هم نیار که ما باهم چه روزهایی داشتیم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 12:04
+5
مهسا
مهسا
این روزها..............................
آب وهوای آنقدر ست...
که رخت های را......................
فرصتی برای...............................................
شدن نیست.....
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 20:37
+3
roya
roya
در CARLO
بدانید و آگاه باشید . . .
این روزها اس ام اس هایی برای شما فرستاده میشوند با این مضمون:
“داداش من یه جا گیر کردم احتیاج به شارژ دارم یکی واسم میخری؟”
بعد که شما این لطف رو بهش میکنید
اس ام اس میده:
“بابت عیدی که بهم دادی ممنون”
زخم خوردم که میگما
گفتم که در جریان باشید
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 12:09
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ