saman
دلم می خواست می شد با نگاهت قهر می کردم
برایت مینویسم آسمان ابریست دلتنگم
و من چندیست دارم با خودم با عشق می جنگم
اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را
و سهم چشمهایم را سکوتم را صدایم را
اگر می شد برای دیدنت دل دل نمی کردم
اگر می شد که افسار دلم را ول نمی کردم
دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده
کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده
همیشه بت پرستم بت پرستی سخت وابسته
خدایش را رها کرده به چشمان تو دل بسته
توهم حرفی بزن چیزی بگو هرچند تکراری
بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری؟
خودم می دانم از چشمانت افتادم ولی این بار
بیا و خورده هایم را ز زیر دست و پا بردار
من چه تلخم امروز
در CARLO
توهم با من نمی مانی برو بگذار برگردمدلم می خواست می شد با نگاهت قهر می کردم
برایت مینویسم آسمان ابریست دلتنگم
و من چندیست دارم با خودم با عشق می جنگم
اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را
و سهم چشمهایم را سکوتم را صدایم را
اگر می شد برای دیدنت دل دل نمی کردم
اگر می شد که افسار دلم را ول نمی کردم
دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده
کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده
همیشه بت پرستم بت پرستی سخت وابسته
خدایش را رها کرده به چشمان تو دل بسته
توهم حرفی بزن چیزی بگو هرچند تکراری
بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری؟
خودم می دانم از چشمانت افتادم ولی این بار
بیا و خورده هایم را ز زیر دست و پا بردار
من چه تلخم امروز