رضا
می خواهم همه این روزها بگذرد ... آرام یا تلخ فرقی نمی کند فقط بگذرد ! و من گویی که از کابوس رهایی یافته باشم نفسی عمیق بکشم به تمام رویاهایم ... و در پس همه بودن ها و نبودن ها ... چقدر دلم تنگ است ... گردن روزگار که نمی توان انداخت ! من می مانم... تو می روی و من ... قصه ما چقدر تکراری ست ...!
ronak
گفت:سلام! گفتم:سلام! معصومانه گفت:میمانی؟ گفتم:توچطور؟ محکم گفت:همیشه میمانم. ... روزهاگذشت. روزی عزم رفتن کرد...! گفتم:توکه گفته بودی میمانی...؟! گفت:نمیتوانم! قول ماندن به دیگری داده ام......! بایدبروم..............