♥ نگار ♥
شخصیتی که هیچوقت چهره اش دیده نشد :
” بازرس آموزش و پرورش ”
♥ نگار ♥
دکتر گفت :مادرت داره میمیره ؟
کودک سوال کرد چند وقت دیگر ؟
دکتر گفت پاییز ...
بچه گفت پاییز یعنی چه روز ؟
دکتر گفت وقتیکه برگهای درختان می ریزد ...
بچه خانه آمد و نخ و سوزن برداشت، رفت تا تمام برگ های شهر را به درختان بدوزد ...
♥ نگار ♥
من قرض کردم تا برات خرج کردم
من کف خیابونو برات فرش کردم
من واسه ی داشتن تو نذر کردم
من ، تورو یه فرشته فرض کردم
من با تنهایی ، تو با تن هایی که تورو ولت میکنن تو اوج تنهایی
تو اون شهر پُر نقاب
تو با اون بخواب
من با قرص خواب
اگه بپرسم اون کیه که باهاشی بهم میگی با لبخند بابا اونکه داداشیمه
هه ، همون داداشیا دوشیدنت
لباسو کندن و تورو پوشیدنت
گفتم تو خراب میشی اونو آباد میکنی
تو که عروس نمیشی اونو داماد میکنی
♥ نگار ♥
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺰﺧﺮﻑ ﺗﺮﯾﻦ ﺑﺎﺯﯾﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ تو مهمونی ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺩﺍﻟﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﮔﺖ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﻩ
♥ نگار ♥
ما در ایران افتخار داشتن بزرگترین فروشگاه متحرك جهان( متروى تهران)
رو داریم اما دیده شده برخى افراد سود جو ازش به عنوان
وسیله نقلیه استفاده میكنند!!! ^_~
♥ نگار ♥
این روزها که دلم میگیره ...
میرم زیر بارون قدم میزنم
میبینم بارون نمیاد...
.
.
.
.
.
.
.
.
بر میگردم سمت یخچال :/
♥ نگار ♥
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﻰ
ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ...
ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ...
ﻳﮏ ﺳﺎﻝ ...
"ﻣﻬﻢ ﮐﻴﻔﻴﺖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ"
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ
ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ، ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﺟﺰ ﺩﺭﺩ،
ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺑﺮﺍﻳﺖ ندارند
ﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﺮﺍﺷﻨد
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻧﺎﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ....
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﺎﺏ ﺗﺮﻯ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ!
ﺍﻳﻦ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ؛
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻭﻧﺪ
ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ و ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ
ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﺴﺖ.......