t @ r @ n e
حظه لحظه ، دم به دم ، ساعت به ساعت خواهمت ، گر خوشم یا ناخوشم ، در هر دو حالت خواهمت ،گر زبانم را به جرم خواستنت بیرون کشند ، در آن زمان ای یار ، من با اشاره خواهمت . . .
Hossein Behzadi
بعضی وقت ها { روزگار} ؛
یکی طوری می سوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،
بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن.
زمانه ایست که خیلی خیلی ، چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست
sasan pool
شعر
«اگر مرگ داد است بیداد چیست //زداد اینهمه بانگ و فریاد چیست»
فردوسي
« مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست // آینه ی صافی یقین همرنگ روست»
مولوي
«آزمودم، مرگ من در زندگي است// چون رهم زین زندگی، پایندگی است»
مولوي
«بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگي خواهی»
سنايي
«به نام نکو گر بمیرم رواست// مرا نام باید که تن مرگ راست»
فردوسي
«پیامی است از مرگ موی سفید// به بودن چهداری تو چندین اميد»
فردوسي
«تنهایی از مرگ ناخوشتر است// هرآنکس که تنها بود بیکس است»
فردوسي
«جامه مرگش آسمان دوزد// هرکه اندر زمین ز مادر زاد»
ايرج ميرزا
«چنان زمرگ بترس از سیه سفیدی موی// که مرد مار گزیده زشکل پیسه رسن»
جمال الدين عبد الرزاق
«چنین گفـت کز مرگ، خود چاره نیست// مرا بر دل اندیشه زین باره نیست// مرا بیش از این زندگاني نبود// زمانه نکاهد نخواهد فزود»
فردوسي
«چو خواهی ستایش پس مرگ تو// خرد باید ای نامور برگ تو»
فردوسي
ebrahim
یک هیزم شکن زمانی خسته میشه که تبرش کند بشه
نه اینکه هیزمش زیاد باشه
تبر ما انسان ها باورهامونه ، نه ارزوهایمان..
ebrahim
در مراسم توديع پدر پابلو، کشيشي که 30 سال در کليساي شهر کوچکي خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از يکي از سياستمداران اهل محل براي سخنراني دعوت شده بود .
در روز موعود، مهمان سياستمدار تاخير داشت و بنابرين کشيش تصميم گرفت کمي براي مستمعين صحبت کند.
پشت ميکروفن قرار گرفته و گفت: 30 سال قبل وارد اين شهر شدم .
انگار همين ديروز بود.
راستش را بخواهيد، اولين کسي که براي اعتراف وارد کليسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدي هايش، باج گيري، رشوه خواري، هوس راني، زنا و هر گناه ديگري که تصور کنيد اعتراف کرد .
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترين نقطه زمين فرستاده است ولي با گذشت زمان و آشنايي با بقيه اهل محل دريافتم که در اشتباه بودهام و اين شهر مردمي نيک دارد .
در اين لحظه سياستمدار وارد کليسا شده و از او خواستند که پشت ميکروفن قرار گيرد .
در ابتدا از اينکه تاخير داشت عذر خواهي کرد و سپس گفت که به ياد دارد که زمانيکه پدر پابلو وارد شهر شد، او اولين کسي بود که براي اعتراف مراجعه کرد.
نتيجه اخلاقي: وقت شناس باشيد !
mah3a
لبخند، حتی زمانیکه بر لبان یک مرده می نشیند ، بازهم زیباست
اولین لحظت "ل" نداره!
1390/12/7 - 14:38baw moalem ensha
1390/12/7 - 15:37همچین قصدی نداشتم.
1390/12/8 - 22:19خواستم پستتون ناقص نباشه.
dast shoma dard nakone
1390/12/9 - 22:40