یافتن پست: #زمان

t  @  r  @  n  e
t @ r @ n e
حظه لحظه ، دم به دم ، ساعت به ساعت خواهمت ، گر خوشم یا ناخوشم ، در هر دو حالت خواهمت ،گر زبانم را به جرم خواستنت بیرون کشند ، در آن زمان ای یار ، من با اشاره خواهمت . . .
4 دیدگاه  •   •   •  1390/12/7 - 14:35
+5
Hossein Behzadi
Hossein Behzadi
بعضی وقت ها { روزگار} ؛

یکی طوری می سوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،

بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن.

زمانه ایست که خیلی خیلی ، چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 23:41
+2
zahra
zahra
چند شب پیش سالگرد ازدواج مامان و بابام بود. اومدم تیریپ نمك بردارم، به بابام گفتم: بابا اگه زمان برگرده به عقب، باز با مامان ازدواج میكنی؟ گفت: آره، ولی تو رو به دنیا نمیاوردیم...:|
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 19:53
+4
ronak
ronak
کثیف ترین چاپلوسی زمانی است که

مردی به خاطر طبیعی ترین نیازش

به دروغ به معصومی بگوید

" دوستت دارم " ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 15:32
+6
sasan pool
sasan pool
شعر

«اگر مرگ داد است بیداد چیست //زداد اینهمه بانگ و فریاد چیست»
فردوسي

« مرگ هر کس ای پسر همرنگ اوست // آینه ی صافی یقین همرنگ روست»
مولوي

«آزمودم، مرگ من در زندگي است// چون رهم زین زندگی، پایندگی است»
مولوي

«بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگي خواهی»
سنايي

«به نام نکو گر بمیرم رواست// مرا نام باید که تن مرگ راست»
فردوسي

«پیامی است از مرگ موی سفید// به بودن چهداری تو چندین اميد»
فردوسي

«تنهایی از مرگ ناخوشتر است// هرآنکس که تنها بود بیکس است»
فردوسي

«جامه مرگش آسمان دوزد// هرکه اندر زمین ز مادر زاد»
ايرج ميرزا

«چنان زمرگ بترس از سیه سفیدی موی// که مرد مار گزیده زشکل پیسه رسن»
جمال الدين عبد الرزاق
«چنین گفـت کز مرگ، خود چاره نیست// مرا بر دل اندیشه زین باره نیست// مرا بیش از این زندگاني نبود// زمانه نکاهد نخواهد فزود»
فردوسي

«چو خواهی ستایش پس مرگ تو// خرد باید ای نامور برگ تو»
فردوسي
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 15:18
+2
ebrahim
ebrahim
یک هیزم شکن زمانی خسته میشه که تبرش کند بشه
نه اینکه هیزمش زیاد باشه
تبر ما انسان ها باورهامونه ، نه ارزوهایمان..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 12:59
+5
ronak
ronak
زمانه غریبی است !
دیگر دلتنگی هایم را
بیصدا در پرانتزها حبس میكنم
كه اگر وقت نداشتی؛
نخوانی ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/6 - 12:37
+5
mah3a
mah3a
بیشتر از همیشه
زمانی تنهاییت رو احساس میکنی
که تو جمعی ,
جمعی که به اون تعلق نداری ..!!

مثل الان من :(
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 20:10
+5
ebrahim
ebrahim
در مراسم توديع پدر پابلو، کشيشي که 30 سال در کليساي شهر کوچکي خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از يکي‌ از سياستمداران اهل محل براي سخنراني دعوت شده بود .
در روز موعود، مهمان سياستمدار تاخير داشت و بنابرين کشيش تصميم گرفت کمي‌ براي مستمعين صحبت کند.
پشت ميکروفن قرار گرفته و گفت: 30 سال قبل وارد اين شهر شدم .
انگار همين ديروز بود.
راستش را بخواهيد، اولين کسي‌ که براي اعتراف وارد کليسا شد، مرا به وحشت انداخت.
به دزدي هايش، باج گيري، رشوه خواري، هوس راني‌، زنا و هر گناه ديگري که تصور کنيد اعتراف کرد .
آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترين نقطه زمين فرستاده است ولي‌ با گذشت زمان و آشنايي با بقيه اهل محل دريافتم که در اشتباه بوده‌ام و اين شهر مردمي نيک دارد .

در اين لحظه سياستمدار وارد کليسا شده و از او خواستند که پشت ميکروفن قرار گيرد .
در ابتدا از اينکه تاخير داشت عذر خواهي‌ کرد و سپس گفت که به ياد دارد که زمانيکه پدر پابلو وارد شهر شد، او اولين کسي‌ بود که براي اعتراف مراجعه کرد.

نتيجه اخلاقي‌: وقت شناس باشيد !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 19:07
+3
mah3a
mah3a
لبخند، حتی زمانیکه بر لبان یک مرده می نشیند ، بازهم زیباست
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/5 - 18:57
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ