یافتن پست: #زمین

alireza
alireza
کنار 5جره نخواب!
بزار حواس ماه جمع زمین باشد/
دیدگاه  •   •   •  1392/10/5 - 14:40
+5
xroyal54
xroyal54
هنگامیکه آن گلبرگهای زیبا روی زمین پراکنده میشود آن باغبان شوریده را مشاهده کنید که با چه حسرت واندوهی به آن گلبرگها ی زیبا مینگرد . قطرات اشکهایش را ببینید که آرام آرام بر گونه اش سرازیر میشود . باغبان خوب میداند که دقایقی پس از ان زیبائی وطراوت باغش با ریختن گلبرگها از بین میرود ودیگر از آن عطر م س ت کننده خبری نخواهد بود .

وزینب (س) نیز همچون آن باغبانی شوریده حال ناظر پر پر شدن گلهای زیبائی بود که جهان را عطراگین میساختند .....
دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 22:46
+6
xroyal54
xroyal54
בפֿــتــــراסּ بــے تقصـیـــرَنــב

ایــــــــסּ روزهــــــآ "آבمـــــــ" نـمـے بـیـنـَنــב تـــــــا بــرایــشـــ

"פـــــــوا" شَـونــــב ...
1 دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 22:36
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



زیره کفشهایش پاره بود
پولی برای خرید نداشت
زمین یخ زده
وتکه های کوچک یخ
از درز کفشها
جورابهای مندرسش را
مورد هجوم قرار میداد
گز گز انگشتهای پایش
طاقت از کفش ربوده بود
راه که میرفت
صدای خش خش میامد
ودر دل میگفت :
خدا پدر کسی که
نایلون دستی را اختراع کرد بیامرزد
اگر نایلون دستی ها را نمیپوشیدم........
خدا کند کسی سفره کهنه اش را
بیرون انداخته باشد
میتوانم با ان برای محتبی نیم تنه درست کنم
از زیر کتش بپوشد زیاد سرما را حس نکند
و من مانده بودم
در همه چیز مانده بودم


پ



دیدگاه  •   •   •  1392/10/4 - 16:19
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ یک ﺭﻭﺯ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﻲ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻫﻤﺴﺮﻣﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﻔﺖ : “یا ﻣﻦ ﻳﺎ ته دیگ سیب زمینی !!!” ﻭ ﭼﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻱ ﺳﺨﺘﻲ ﺳﺖ ﻟﺤﻈﻪ ﺟﺪﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﺮ D:
دیدگاه  •   •   •  1392/10/2 - 20:27
+3
melika
melika
می خواهم برگردم به روز های کودکی ان زمان ها که: پدر تنها قهرمان بود عشق تنها در اغوش مادر خلاصه میشد بالا ترین نقطه ی زمین شانه های پدر بود بدترین دشمنانم خواهر و برادر هایم بودند تنها دردم زانو های زخمی ام بودند تنها چیزی که میشکست اسباب بازی هایم بود و.... معنای خداحافظ.تا فردا بود
دیدگاه  •   •   •  1392/10/1 - 19:40
+5
بهناز جوجو
بهناز جوجو
مثل عصا باش..
هزار بار زمین بخور اما اجازه نده اونیکه بهت تکیه کرده، حتی یه بارم زمین
بخوره..،!
1 دیدگاه  •   •   •  1392/09/30 - 12:44
+4
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
`☆¯`•.¸☆•.¸ƸӜƷAsiyE ☆¯`•.¸☆
در CARLO
من "ها" می‌کنم
پنجره‌ی تو را بخار می‌گیرد
تو روی بخار لب‌خند می‌کشی
شمعدانی‌های من می‌شکفند.
می‌بینی؟!
زمین، کوچک‌تر از آن بود که فکر می‌کردیم
دیدگاه  •   •   •  1392/09/30 - 08:22
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



۩๑یادداشت برای شوهر:
نصف سیب زمینی ها رو پوست بکن و بیانداز در آب جوش
تا من برسم خونه๑۩


دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 16:19
+3
AmirAli
AmirAli
نون هم نشدیم بیفتیم زمین یکی برداره بوسمون کنه!!!(ستاد محبت ندیدگان)
دیدگاه  •   •   •  1392/09/29 - 16:08
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ