یافتن پست: #زمین

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
لپ تاپ رو پامه دارم باهاش کار می کنم
بابام اومده تو اتاقم میگه لپ تاپت روشنه؟
میگم نه، رو زمین داشت گریه می کرد گذاشتمش رو پاهام آروم بگیره! بعد بهش میگم کاری داری باهاش؟
میگه نه، صدای گریه ش تا تو اتاق من میومداومدم بهت بگم گناه داره بغلش کن!
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 13:24
+7
nanaz
nanaz
لبخند که میزنی

من زل میزنم به دست هایت ...

به ساعت ِ مچی طلایی ات،

به آستین پیراهنت،

تـــا فرو نروم در زمین


^

لکنت زبان هم بهانه خوبی ست

برای مزه مزه کردن اسمت...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 12:40
+8
nanaz
nanaz

یه لیوان از تو اون کابینته بردار


+ خب.


- پرتش کن زمین.


+ خب.


- شکست؟


+ آره.


- حالا ازش عذرخواهی کن.


+ ببخشید لیوان. منظوری نداشتم.


- دوباره درست شد؟


+ نه…


- متوجه شدی . . .!!؟؟؟

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 02:36
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پروازکبوتر از ذهن واژه ای در قفس است حرف هایم ،
مثل یک تکه چمن روشن بود
. من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشاید به رفتار شمامی تابد و به آنان گفتم:
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنان که فلز ،
زیوری نیست به اندام کلنگ
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید
و من آنان را به صدای قدم پیک بشارت دادم و به نزدیکی روز،
و به افزایش رنگ
به طنین گل سرخ،پشت پرچین سخن های درشت و به انان گفتم:
هر که در حافظه چوب ببیند باغی صورتش در
وزش بیشه شور بادی خواهند ماند
هر که با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود
آنکه نور از سرانگشت زمان برچیند می گشاید گره پنجره ها را با آه

دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:57
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
چه فرقی میکند چند شنبه است ؟

من سکوتم خیس : از آواز این بی نامها است .

پوسیدم از اضطراب برگشت : در میان ازدحام خوابها : در این برهوت بیم زوال ندارم : مخشوش

و محصور لحظه : تنها مانده ام .

و اکنون اقرار میکنم که تنهای تنهایم .

اینجا پنجره ها تنها رو به دلهره نیستی باز هستند : نیستی تا ببینی : از درد میلرزند .

از وسوسه رفتن لبریزم : محجورم : کاش بودی تا بنگری چه رنجورم : در ذهن این تشویش ها

بارور شدم : دارم به ویرانی اعتیاد پیدا میکنم : ملول و آزرده به دیداری دوباره می اندیشم .

از این منظر : از این تصویر : از این گریه .

خنده هایم بر لبم فرارند : بی اعتبارند : خوشی هایم اگر باشند ناپایدارند : وای اگر نباشی !!!

نبض لحظه هایم نخواهد زد : باور ندارم در این زمین هرز بروم .

در حال سقوطم پیوسته : اما با حالی پریشان به انکار ویرانیم به پا می خیزم .

کجا رفتند دقایقی که جزبمان میکرد ؟ گیجم : گنگم : تاول جامانده بر ذهن زمانم .

متورم و مت[!] و باد کرده ام : ای آئینه : ای آئینه نقاب از چهره ام بر دار و آئینه چه وقیهانه فارغ از

کشمکش نفسهای پر اضطرابم : دیوانه وار ترک میخورد .

من در گیرودار این بهت سرسام گرفتم : رو به مقصدی نامعلوم تحلیل میروم .

در هاله ای از بی سرانجامی تاریک میشوم : من به واقعیت فاصله نزدیک میشوم .

و در امتداد نازکها : باریک میشوم .

محصور شدم : چاره ای نداشتم : نقبی زدم به شعر : به قافیه : به عشق .

هرچند اهل طغیان نیستم : چون موج !!! وای ... این همه واژه مظلوم : حرفهایم برای تو نامفهوم .

درگیرودار این فراموشی : خط تابش چشمم عاقبت خاموشی است .

دردهایم را پایانی نیست و حرفهایم را همچنین .

بی انتها است : کسی چه میداند شاید تا به ابد .

خمیازه ای بکش : بخواب : تا نبینی وحشت و کابوس بی داریم را در انعکاس درد .

التماس یک مرد
دیدگاه  •   •   •  1392/05/28 - 00:26
+5
xroyal54
xroyal54
گاهی وقتا
یه " نفر "
باعث می شه که حس کنی
چیزی که تو رو روی زمین نگه داشته...
جاذبه ی زمین نیست...!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 19:29
+8
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

گویند غروب جاییست که زمین آسمان را میبوسد ، امشب برای تو غروب میکنم ، کجایی آسمان من ؟


دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 17:54
+3
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
@soha_musavi

روزی به دختری لیوانی دادن بهش گفتن بزنش زمین

اون هم زد

ازش پرسیدن چی شد

گفت شکست

گفتن برش دار ازش معذرت بخواه

اون هم برداشت و معذرت خواست

بهش گفتن درست شد

گفت نه!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 17:08
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

شیر تاج سلطانی خود را بر زمین انداخت ، وقتی دید هر کفتاری آهو شکار میکند


دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 16:12
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

همه وقت باریده ای امابه سرزمین دیگری …
بی انصاف ! من اگر سنگ هم بودم به لطافت کمی باران احتیاج داشتم


دیدگاه  •   •   •  1392/05/27 - 15:31
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ