یافتن پست: #زمین

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
آنقدر زمین خورده ام که بدانم

برای برخاستن

نه دستی از برون

که همتی از درون

لازم است

حالا اما…

نمی خواهم برخیزم

در سیاهی این شب بی ماه

می خواهم اندکی بیاسایم

فردا

فردا

برمی خیزم

وقتی که فهمیده باشم چرا

زمین خورده ام…
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 19:41
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
♦♦♦ نثر بسیار زیبایی از رها از استان فارس ♦♦♦


جاذبه ی سیب ، آدم را به زمین زد

و جاذبه ی زمین ، سیب را !

فرقی نمیکند"سقوط"

سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست !!!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 17:08
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شب از مهتاب سر میره تمام ماه تو آبه
شبیه عکس یه رویا تو خوابیدی جهان خوابه
زمین دور تو میچرخه زمان دست تو افتاده
تماشا کن سکوت تو عجب عمقی به شب داده!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 20:34
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO
دختر برای حل مسئله استاد رفت پای تخته; لبه چادرش روی زمین کشیده میشدپسر یه چشمک به دختر پشت سری انداخت روشو برگردوند و با نیشخندی گفت: بچه ها به شریفی بسپریم لازم نیس امروز کلاس رو جارو بزنه (خنده کلاس)
دختر خیلی جدی و آروم برگشت و رو به پسر گفت:
پس کی میخواد تو رو جمع کنه!؟
همون صداها این بار بلندتر خندیدن
1 دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 20:19
+9
AmiR
AmiR
گــریان شده دلـــــم….
همچـــون دختـــرکـــی لجبـاز…
پا به زمین می کـــوبد…
تــــو را میـــخواهد….
فقط “تــــــــــــــــــو” را…
2 دیدگاه  •   •   •  1392/03/2 - 13:43
+2
shiva joOoOoOn
shiva joOoOoOn
تو از من بیرون میروی من از این حس بیرون نمیروم

تو بی هوا نفس میکشی و من به هوای تو زندگی میکنم

وقتی این لحظه ها برای تو مفهومی ندارد ،

برای من بی تو اینجا هیچ حس خوبی ندارد

اینکه بفهمم به عشق من تا اینجا نیامدی

به این باور میرسم که هیچگاه حرف دلم را نخوانده ای

تو در سرزمین عشق گم شده ای و من در تو محو شده ام

مثل یخ در آتش بی وفایی هایت آب شده ام

گاهی فکر میکنم ما هر دو عاشقترینیم

اما تو این فکر مرا نمیخوانی ، تو اصلا مرا نمیخواهی

و اشک ها میریزند و حسرتی است که در دلی میماند که همیشه در حسرت بوده

حسرت لحظه ای که همیشه در آرزوی به حقیقت پیوستن بوده

ای کاش این دنیا با این تصویر زشت نبود ، ای کاش سرنوشت ما با هم یکی نبود

که چه آسان دل دادی و چه آسان دل ب[!]

چه معصومانه آمدی و چه بی رحمانه داری میروی

و اینجاست که از ارزشهای قلبم کاسته میشود

تصویر حرکتهای غم در صحنه دلم آهسته میشود

و از ریشه خشک میشوم ، وقتی آبی به این خاک نمیرسد ،

همه چیز که مثل آن روزهای اول نمیشود

که وقتی غنچه بودم آب به من میرسید ، نور عشق همیشه بر قلبم میتابید

تا که گل شدم و این قصه ادامه د
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 16:51
+4
roya
roya
در CARLO
و سرانجام خداوند انسان را آفرید
و به او گفت: تو انسان هستی.
تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.
تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی
و سروری همه موجودات را برعهده بگیری
و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.
و تو بیست سال عمر خواهی کرد.

انسان گفت:سرورم!
گرچه من دوست دارم انسان باشم،
اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.
آن سی سالی که خر نخواست ،
آن پانزده سالی که سگ نخواست
و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند،
به من بده.


و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/1 - 09:55
+2
ramin
ramin
در CARLO
روی زمینی زندگی میکنیم که خودش رو
« جو » گرفته
دیگه تکلیف آدماش معلومه !
2 دیدگاه  •   •   •  1392/02/31 - 22:25
+6
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
تو یه پاساژ راه میرفتم که یهو خوردم به یه نفر و اونم افتاد زمین
سریع رفتم بلندش کنم و گفتم واقعا عذرخواهی میکنم
وقتی دستشو گرفتم دیدم طرف از این مجسمه های مانکنیاست که جلوی مغازه میذارن اطرافمو که نگاه کردم دیدم یه یارو داره بهم نگاه میکنه و یه لبخند تمسخر هم رو لباشه
بهش گفتم خنده داره؟ خو فکر کردم آدمه
یارو چیزی نگفت خوب که دقت کردم دیدم همونم یه مانکن دیگست :|
1 دیدگاه  •   •   •  1392/02/31 - 14:23
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ازم دوری اما دلت با منه
ازت دورم اما دلم روشنه
توو چشمای تو عکس چشمامه و توو چشمای من عکس چشمای تو
توی این لحظه هایی که دورم ازت،
همه خاطره هامونو خط به خط،
دوباره توو ذهنم نگاه می کنم
دارم اسمتو هی صدا می کنم
کی گفته از عشق ِ تو دست می کشم؟
دارم با خیال تو نفس می کشم
چه حس عجیبی، چه آرامشی
تو هم با خیالم نفس می کشی
می دونم تو هم مثل من دلخوری
تو هم مثل من بغضت رو می خوری
نگاهت پر از حرف و درد دله
ولی خب تموم میشه این فاصله
دوباره مث اون روزای قدیم
که با هم توو بارون قدم می زدیم
از احساس همدیگه حظ می کنیم
زمین و زمان رو عوض می کنیم
کی گفته از عشق ِ تو دست می کشم؟
دارم با خیال تو نفس می کشم
چه حس عجیبی، چه آرامشی
تو هم با خیالم نفس می کشی
می دونم تو هم مثل من دلخوری
تو هم مثل من بغضت رو می خوری
نگاهت پر از حرف و درد دله
ولی خب تموم میشه این فاصله
دوباره مث اون روزای قدیم
که با هم توو بارون قدم می زدیم
از احساس همدیگه حظ می کنیم
زمین و زمان رو عوض می کنیم
ازم دوری اما دلت با منه .
دیدگاه  •   •   •  1392/02/30 - 19:45
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ