یافتن پست: #زیاد

saman
saman
در CARLO
قوانین استفاده از خر به جای خودرو :

۱: سوار کردن بیش از دو نفر ممنوع

۲: راننده میتواند به دنبال الاغ خود بدود

۳: بستن کمربند در همه معابر اجباری میباشد

۴: زیاد کردن صدای ار ار خر ممنوع

۵: سرعت بیش از ۱۰۰ کیلومتر ممنوع

۶: تردد خرهای بدون شماره ممنوع همه خرها باید شماره ملی باشند.
دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 11:56
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

کم دانستن و پرگفتن مانند نداشتن و زیادخرج کردن است.

دیدگاه  •   •   •  1392/04/26 - 11:09
+4
alifabregas
alifabregas
بالاتر از سیاهی هم “رنگ” هست … مثل رنگ این روزهای من !
2 دیدگاه  •   •   •  1392/04/25 - 21:33
+5
saman
saman
در CARLO
پست 500 بود خواستم یه اعتراف واقعی بکنم:

اعتراف می کنم بزرگترین لذت دوران بچگی من این بود که

روزهای بارونی تو راه مدرسه با او چکمه طوسی پلاستیکی که تا زیر زانوم بود
مثل خل ها از جاهایی رد می شدم که آب جمع شده
و وقتی قابلیت چکمه هام رو می دیدم که تا عمق زیاد هم پام خیس نمیشه
کلی کیف می کردم ! :)
حس ماشین شاسی بلند بهم دست می داد …
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/25 - 16:00]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/25 - 15:59
+7
saman
saman
در CARLO
یکی از معضلات بچگیم این بود که
چرا من نمی تونم مثل شخصیت های کارتون
که اشکاشون به دو طرف پرت میشد گریه کنم !
6 دیدگاه  •   •   •  1392/04/25 - 13:50
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وختی زیر پست مـــــن کامنــــــت بذارین چه اتفاقی می افته ؟ :|
.
.

.
وختی کامنت میذاری بقیه بچه ها پیجم کامنتتو میبینین
بعد میان تو پروفایلت عکستو میبینین
بعد اددت میکنن
بعد فرندات زیاد میشه
بعد باهم دیگه دوست میشین
بعد میرین تو فاز ریلیشنشیپ
بعد یکیتون به اون یکی خیانت میکنه
بعد باهم دیگه کات میکنین
بعد کز میکنین گوشه اتاق و به باعث و بانی آشناییتون که من باشم فحش میدین :|
اصن چه بهتر که کامنـــــت نذارین !!!!!!! نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
والـــــــــــا چه کاریه ؟؟؟؟ :@
همون لایکو بزنی حـــــله :|
دیدگاه  •   •   •  1392/04/24 - 19:18
+4
saman
saman
در CARLO
من و داداشم برنامه ریختیم از این به بعد سر سفره شام و ناهار
از پدر و مادرای مردم تعریف کنیم
قبل اینکه ننه بابامون از بچه‌های مردم تعریف کنن !
9 دیدگاه  •   •   •  1392/04/24 - 16:23
+3
saman
saman
در CARLO
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و...
آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد!
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟

پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/24 - 13:55
+3
saman
saman
در CARLO
فک کنم یکی از فانتزیای مامانم این باشه:



صبح که در اتاقمو باز می کنه ببینه دیشب که داشتم درس می خوندم رو کتابم خوابم برده!





به نظر من که توقع زیادی داره!

دیدگاه  •   •   •  1392/04/23 - 14:13
+2
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
هی
من که چیز زیادی از نمیخواستم
نه ...
نه ...
نه حتی ...
تنها دو گوشت را میخواستم...
تا تنهاییم را با کلماتم
با قسمت کنم!!!
حالا ببین...
نگاهش کن!!!
جای خالیت را که گرفته ، ...
در آغوشم می گیرد
صورتم را می بوسد...
موهایم را نوازش می کند...!
می ترسم
آن کسی که بازی را باخته
باشی
نه ...!!
:(
آخرین ویرایش توسط mamad-rize در [1392/04/21 - 15:09]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/21 - 15:08
+9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ