یافتن پست: #زیاد

sasan pool
sasan pool
کدومش؟
11 دیدگاه  •   •   •  1392/04/20 - 13:13
+3
hosein
hosein
یــــک تـسـت روانشناسی مهم!
یکی از بزگترین روانشناسان امریکایی این تست را بر روی افراد زیادی انجام داد تا به این نتیجه
برسد که چه کسانی پاسخ صحیح می دهند.
اگر توانستيد به این سوال پاسخ صحیح بدهید احتمالا شما یک بیمار روانی یا psychopath هستید.
یک زن در مراسم ختم مادر خود، مردی را می بیند که قبلا او رانمی شناخت.
او با خود اندیشید که این مرد بسیار جذاب است.
او با خود گفت او همان مرد رویایی من است.
و در همان جا عاشق او می شود.
اما هیچگاه از او تقاضای شماره نمی کند و دیگر آن مرد را نمی بیند.
چند روز بعد او خواهر خود را می کشد.
به نظر شما انگیزه ی او از قتل خواهر خود چه بوده است ؟
چند دقیقه با خود فکر کنید و جواب های خود را یادداشت کنید. بعد برا یافتن پاسخ صحیح به لینک زیر رجوع کنید ...
↓●↓●↓●↓●↓●↓●↓●↓●↓
[لینک]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 18:42
+5
sara
sara
یکی منوراهنمایی بکنه زیاد نمیدونم چیکارکنم
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 18:06
+6
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
از ساختار دنیا اطلاع زیادی ندارم ...
ولی من هم دوست داشتم دنیای کسی باشم ... {-60-}
آخرین ویرایش توسط Edward-Marion در [1392/04/19 - 17:23]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 17:22
+5
saman
saman
در CARLO
آهای کسایی که پستهای طنز بچه ها رو میخونید ولی لایک نمیکنید
آره با شما هام....
.

.

.

ای خدا چقدر زیادید!

هیچی ! میخواستم خدمت شما سلام عرض کنم . . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 15:49
+5
saman
saman
در CARLO
اینو با دقت بخونین که خیلی توپه!



پسری دختره زیبایی را دید،شیفتش شد…

چند ساعتی با هم تو خیابون قدم زدن که یهو..!

بنز گرون قیمتی جلو پاشون ترمز زد…
دختره به پسره گفت:

خوش گذشت ولی نمیتونم همیشه پیاده راه برم بای…

نشست تو ماشین راننده بهش گقت:

خانم ببخشید من راننده این آقا هستم لطفا پیاده شید!



خیلی نامردیه اگه لایک نکنی!

این پست قبلا توسط saqar گذاشته شده بود و من نمیدونستم ازش عذر میخوام
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/19 - 15:47]
4 دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 15:18
+5
saman
saman
در CARLO
ابام بهم پول داده برم خرید
میگم تو که پول می دی یه کم بیشتر بده ، زیاد اومد بر می گردونم ، من بچه تم مثلا!!!

می گه که: تو دنیای منی اما! به دنیا اعتمادی نیست!!!

من که کاملا قانع شدم خبری از افق هم نیست بریم توش محو شیم...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/19 - 09:12
+5
Burden
Burden
@mohammadmahdi
داداش شرمنده زیادی اذیتت کردم.مثه اینکه دیگه نوبت این رسیده که از اینجا برم

@moricarlo
داداش من پرسپولیسی نیستم اما پرسپولیسیا رو دوست دارم.اگه شوخی کردم ببخش

@tiyam
اگه شوخی کردم فقط محض خنده بوده

از کل بچه های بیا2یونی معذرت میخوام اگه بهشون بی احترامی کردم
نکته آخر اینکه من هنوز خودم خودمو نشناختم، شما دنبال شناختن من نباشید
بعد از این پیام من دیگه به این سایت نمیام
پسوورد حساب کاربریم رو هم میدم به یکی از بچه ها اگه خواست ازش استفاده کنه ولی بدونید اون دیگه من نیستم ، یکی دیگه ست با اخلاقیات جدید و شایدم بهتر!

مخلص شما James

{-22-}
6 دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 17:28
+6
-1
mamad-rize
mamad-rize
در CARLO
دختر کوچک به مهمان گفت : میخوای عروسکامو ببینی ؟
مهمان با مهربانی جواب داد : بله ، حتما !
دخترک دوید و همه ی عروسکهارو آورد ، بعضی از اونا خیلی بانمک بودن ولی دربین اونا یک
عروسک خیلی قشنگ دیگه هم بود …
مهمان از دخترک پرسید : کدومشونو بیشتر از همه دوست داری ؟
و پیش خودش فکر کرد :
حتما اونیکه از همه قشنگتره …
اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای
که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت : اینو بیشتر از همه دوست دارم !
مهمان با کنجکاوی پرسید : این که زیاد خوشگل نیست ؟!؟!
دخترک جواب داد : آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه
اونوقت دلش میشکنه...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 16:16
+4
saman
saman
در CARLO
پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد.
مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا می کرد.
مادر وحشتزده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد .
پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد، مادر از راه رسید و
از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت.
تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر...
آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.
كشاورزي که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید،
به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند.
پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد
پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد ،سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت ،این زخمها را دوست دارم،اینها خراشهای عشقه
دیدگاه  •   •   •  1392/04/18 - 15:39
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ