یافتن پست: #ساده

saman
saman
در CARLO
روزی دروغ به حقیقت گفت:
میل داری با هم به دریا بریم و شنا کنیم

حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد،

آن دو با هم به کنار ساحل رفتند،

وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهای خود را در آورد،

دروغ حیله گر لباسهای او را پوشید و رفت،

از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است،

اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان میشود!!
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 14:07
+5
yagmur
yagmur
ﺩﯾﺸﺐ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﺳﻂ ﻫﺎﻝ ﻭﻟﻮ ﺷﺪﻡ ،
ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ, ﻧﺼﻒ ﺷﺒﯽ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻔﺴﻢ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻔﻪ ﻣﯿﺸﻢ،
ﺟﺪ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﺟﻠﻮ ﭼﺸﻢ, ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﺮﻓﻪ
ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﺩﻥ, ﻗﺸﻨﮓ ﺍﯾﻨﻘﺪ
ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻨﻔﺶ ﺷﺪﻡ!
ﯾﮑﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ
ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻧﮕﺎ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻡ ﮐﺮﺩﻡ, ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﻡ
ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺩﺍﺭﻩ ﻫﺮ ﻫﺮ ﻣﯿﺨﻨﺪﻩ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ, ﻣﺎﺕ ﻭ
ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻩ پﺮﺳﯿﺪﻡ ﭼﯿﻪ?!? ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟؟
ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﯾﻠﮑﺲ ﮔﻔﺖ: ﻫﯿﭽﯽ
ﻧﺪﯾﺪﻣﺖ، پاﻡ ﺭﻓﺖ ﺭﻭ ﮔﺮﺩﻧﺖ, ﺑﺨﻮﺍﺏ
ﺑﺨﻮﺍﺏ !!

دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 12:21
+2
sara
sara
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﺍﺣﻤﻖ ﻓﺮﺽ ﻧﮑﻦ
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿــــﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ " ﻫﻔﺖ ﺧﻂ " ﺑﺎﺷﻨﺪ .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 12:16
+5
sara
sara
گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم


نه لبخند می زنیم نه شکایت می کنیم


فقط احمقانه سکوت می کنیم..
دیدگاه  •   •   •  1392/04/12 - 11:20
+2
alifabregas
alifabregas
همینکه آرزوهایم را خاک کردم
به آرامش رسیدم
چه ساده بود خوشبختی......
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 20:48
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مســـــابقات پارا المپیک (عقب ماندگان ذهنی )
.
.
.
.
توی این مسابقه وقتی که داور تپانچه رو میزنه

هر 9 نفر شروع به دویدن می کنند

در بین راه یکیشون زمین میــــــــــخوره و شروع میکنه به گریـــــــه

و همین باعث میشه هشــــت نفر باقی مونده برگردند

و دور اون یه نفر جمع بشن و با هم گریه کنن

ورزشگاه یکصـــــــــدا برای این 9 نفر گریه می کرد ...
.
.
.
.
.
.
ای کاش دنیای ما هم مثل اینقدر اونا ساده و بی ریا بود ...
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 20:20
+6
saman
saman
در CARLO
من ساده رو بگو دل به کسي باخته بودم ، روي دريا خونه اي مقوايي ساخته بودم .
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 15:09
+4
saman
saman
در CARLO
اون وقتـها که بــچـه بودیـم خــوب یـادتـه بـازیـهایی که با هم میکردیـم خوب یـادتـه
آن روزهامن بودم وتو،یه دوستی بچگونه شب و روز را به هم گذر کردیم خوب یادته
آره،عـزیزم روزهـام می گـذشت به یـادت تا که دوستیهامون رسید به عشق،یادتـه
ولی افسوس نبـود جـرات ابـراز عـشقـم نمی دونم شاید گریه و خنده هایم رایادته
کردم هـرآن کاری که برمـی آمد ز دستم به گمانم به نشانه ابرازعطش عشقم،یادته
گذشـت آن روزهـای خـوب یا بد شایـدم من که تابه ابد به یادمه،تو هم احتمالا یادته
نشـسته بـودم کـنـج خـانه،ویران وحیران مـادرم کـشیـد دسـتی برسـرم،گـفـت یادتـه
گفتمش مادرچه رابایدبه یادداشته باشم گـفـت:.............،دخـتـر هـمـسایه را یـادتـه
نبودی در آن لحظه، بنگری حال و روزم را ولـی احـتمالا قلـب و دل نـازکم را خوب یادته
آره، مادرم گـفت تـو رفـتی در پی زندگی من ماندم و یک عمر احساس مردگی،یادتـه
نمی دونم چگونه عمرم را بعدتو بسر کنم بگـو بـر من راه حـلی،ای بی وفـا،اگر دریـادته
نمیدونم شعرم منظورم را میرسونه یانه.ولی امیدوارم درکم کنید.شعر ساده و خودمونیه ولی از
ته قلبم دراومده.
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/11 - 12:20]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 12:20
+4
saman
saman
در CARLO
کسی بی خبر آمد

مرا دست خودم داد

کسی مثل خودم غم کسی مثل خودم شاد

کسی مثل پرستو در اندیشه ی پرواز

کسی بسته و آزاد اثیر قفسی باز

کسی خنده کسی غم کسی شادی و ماتم

کسی ساده کسی صاف کسی درهم و برهم

کسی پر ز ترانه کسی مثل خودم لال

کسی سرخ و رسیده کسی سبز و کسی کال

کسی مثل تو ای دوست مرا یک شبه رویاند

کسی مرثیه آورد برای دل من خواند

من از خواب پریدم شدم یک غزل زرد

و یک شاعر غمگین مرا زمزمه می کرد
دیدگاه  •   •   •  1392/04/11 - 11:53
+5
saman
saman
در CARLO
در درون ذهن من هرگز نمیمیرد کسی / مرگ احساس مرا ماتم نمیگیرد کسی

رفته ام من سال ها از خاطرات این و آن / یک سراغ ساده هم از من نمیگیرد کسی . . .
آخرین ویرایش توسط saman در [1392/04/10 - 15:20]
دیدگاه  •   •   •  1392/04/10 - 15:19
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ