یافتن پست: #سالم

sasan pool
sasan pool
خب من آمدم چند تا اعتراف بکنم.سال اولی که رفتم مدرسه یک بغل دستی داشتم همش میدوید می رفت بیرون آقا روز دوم یا سوم عصبانی شدم با مداد نوک تیز زدم توی سرش کله اش سوراخ شد.5 ئیا 6 سالم بود توی کوچه فوتبال بازی می کردم بچه همسایه موتور داشت دقیقا روی دروازه ما پارکش کرد گفتم بردارش داریم فوتبال بازی میکنم گوش نداد من هم با موتورش ور رفتم یک لوله داشت که می خورد به باکش اون پاره کردم هرچی بنزین بود ریخت.{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}این تازه بخشی بود باز هم براتون میگم که من چه شری بودم.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 22:16
+3
شاهین
شاهین
زن به شوهر: میخوام یه حقیقتی رو بهت بگم ، من یه ماه که حاملم !

مرد: خودت از پنجره میپری بیرون یا من بندازمت؟

زن: چرا اونوقت؟

مرد: واسه اینکه منم میخوام یه حقیقتی رو بگم!

زن: چه حقیقتی؟

مرد: من ۴ سال پیش رفتم دکتر کلا سیستمم رو تعطیل کردم.

در اینجا زن میرود و خود را بسیار مسالمت آمیز از پنجربه بیرون پرت میکند
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 22:55
+4
Ali
Ali
وقتی به دنیا آمدم پدرم 30 سالش بود یعنی 30 برابر سن من وقتی 2 سالم شد پدرم32 ساله بود یعنی16 برابر من وقتی 3 سالم شد پدرم 33 ساله بود یعنی11 برابر سن من وقتی 5 سالم شد پدرم 35 ساله بود یعنی 7 برابر سن من وقتی 10سالم شد پدرم 40 ساله بود یعنی4 بابر سن من وقتی 15 سالم شد پدرم 45ساله بود یعنی 3 برابر سن من بی خیال دیگه ادامه نمیدم میترسم از پدرم بزرگتر شوم.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 23:19
+4
mah3a
mah3a
دقت کردین از هرکی میپرسی متولد چه سالی هستی میگه بم میخوره چند سالم باشه؟؟!!!خوووو خودتو .... نکن بگو دیگه
دیدگاه  •   •   •  1390/12/18 - 15:07
+4
mitra
mitra
الهي تو بميري من نميرم....سر قبرت بيام پارتي بگيرم

الهي سرخک و اريون بگيري.... تب مالت و بلاي جون بگيري

الهي از سرت تا پات فلج شه.... کمرت بشکنه،دستت سقط شه
... ...
الهي حصبه و ام اس بگيري....سر راه بيمارستان بميري

الهي کوربشي چشمات نبينه.... بميري، گم بشي، حقت همينه

الهي آسم تايپ آ بگيري... هنوز که زنده اي پس کي ميميري؟

الهي شوهر ايدزي بگيري.... بفهمي که داري از ايدز ميميري

به در بردي از اينها جان به سالم.... الهي دردبي درمون بگيري
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/17 - 20:32
+3
ramin
ramin
یه دوست دختر هم نداریم برادرزاده ی ۷ سالمون نیاد بگه عمو فکر کنم هیشکی تورو دوست نداره...
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/14 - 02:07
+6
reza
reza
در یک غروب زمستانی شیوانا از جاده خارج دهکده به سمت روستا روان بود. در کنار جاده مردی را دید که زخمی روی زمین افتاده است و کنار او چند نفر درحال تماشا و نظاره ایستاده اند. شیوانا به جمعیت نزدیک شد و پرسید: چرا به این مرد کمک نمی کنید؟!؟

جمعیت گفتند: طبق دستور امپراتور هرکس یک فرد زخمی را به درمانگاه ببرد مورد بازپرسی و آزار قرار می گیرد. چرا این دردسر را به جان بخریم. بگذار یک نفر دیگر این کار را انجام دهد. چرا ما آن یک نفر باشیم؟!

شیوانا هیچ نگفت و بلافاصله لباسش را کند و دور مرد زخمی پیچید و او را به دوش خود افکند و پای پیاده به سرعت او را به درمانگاه رساند. اما مرد زخمی جان سالم به در نبرد و ساعتی بعد جان داد. شیوانا غمگین و افسرده کنار درمانگاه نشسته بود که مامورین امپراتور سررسیدند و او را به جرم قتل مرد زخمی به زندان بردند.



شیوانا یکماه در زندان بود تا اینکه مشخص شد بیگناه است و به دستور امپراتور از زندان آزاد شد. روز بعد از آزادی مجددا شیوانا در جاده یک زخمی دیگر را دید. بلافاصله بدون اینکه لحظه ای درنگ کند دوباره لباس خود را کند و دور مرد زخمی انداخت و او را کول کرد تا به
دیدگاه  •   •   •  1390/12/11 - 01:23
+1
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب

دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.

پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت

عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.»

پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.

زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم.

نمی خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.

پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد!

حتی مرا هم نمی شناسد!

پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز

صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است...!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/10 - 21:29
+4
ebrahim
ebrahim
انواع عقیده در تولید :
امریکایی : هم خوب کار کنه هم با دوام باشه
انگلیسی : جنسش خوب باشی و مشتری راضی باشه
ایرانی : تا وقتی مشتری میخره سالم باشه بعد که خرید مهم نیست
چینی : فقط ایرانی بخره … !!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/9 - 15:36
+5
poria
poria
توی تیمارستان نوار نوحه میزارن،
.
همه پامیشن میرقصن بجز غضنفر،
.
میگن این حتما سالمه ! ازش میپرسن تو چرا نمیرقصی ؟
.

میگه : آخه من عروسم.
.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/9 - 00:09
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ