یافتن پست: #سد

Behdad
Behdad
وقتی زنی عــاشـق میشود،دستــِـ خـودش نیستــ ؛

بــا صـدای آرام صـحـبـتــ میکند . . .عـشـوه هـایـش بـیـشـتــر میشود . . .

حـسـادت زنــانــه میکند . . . چـون نمیخواهد کـسی حـتـی بـــه عـشـقـش نـگاه کـنـد،

هـمـیـشــه میگویـــد تــــو مــال مــن هـسـتـی !

دوستــ دارد عشقش، از پشتــ ، دستانش را دور بـدنـش حـلـقـه کند، گـردنش را بـبوسـد

... ... چشمانش خــُـمـار میشود.به آرامی گـوشـه ی لـبـش را گـــاز میگیرد . . .

صدایش میلرزد، زیر لب میگوید دوستـتــ دارم !

زن میداند کــه وجودش با عشق کامل تر میشود و بــا بــوســـه ای عاشقانــه بــه اوج آرامــش میرسد . .
آخرین ویرایش توسط در [1390/12/23 - 09:17]
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 00:08
+4
ali rad
ali rad
از عشق های این روزا…
داستانی به بلندای شنگول و منگول هم نمیتوان نوشت…
چه برسد به شیرین و فرهاد!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 19:44
+2
مهسا
مهسا
اسمش را میگذاریم دوست مجازی..اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته..خصوصیاتش را که نمی تواندمخفی کند وقتی دلتنگی هایش را مینویسد...وقت میگذارد برایم وقت میگذارم برایش..نگران میشوم..دلتنگش میشوم..وقتی در صحبتهایم ب عنوان دوست یاد میشود مطمئن میشوم حقیقیست هر چند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را نشنویم من برایش سلامتی و شادی را آرزومندم هر کجا که باشد{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 05:15
+4
reza
reza
دل تنگم را.....
دل تنگم را تنگ دلت که میگذارم
خیس خیس می شوم از لبخند
و از هر آنچه که به نام عشق می شناسی اش
چه خوب است آدمی بی چتر ، بی کلاه، شانه به شانه ی باران بگرید
گاه گداری هم اگر فرصتی پیش آید، زیر سقفی از رویا بخوابد و بعدهم . . .
حالا!
تو بیدارم نکن
میدانم که خواهران دیروز باران بیوگان امروز دریایند
همیشه احساس می کنم در آنسوی پنجره، ستاره ای می خواهد چیزی به من بگوید
اما شب که از راه می رسد، ستاره خاموش می شود
آنگاه در پس پنجره فقط من می مانم و رویاهایم
فقط همین!.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 22:09
+2
ronak
ronak
این شبها
انقدر دستهایم خالیند....
که هرچه از اب رودخانه مینوشند
بازهم محتاجند.....
تنهاچیزی که به فکرم میرسد....
تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــویــــــــــــــــــــی
التماست میکنم....
بیا ودستهای مرا بی نصیب نگذار
انها به وجودت احتیاج دارند.....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 20:53
+3
Tiam Mohseni
Tiam Mohseni
شیشه ای میشکند
یک نفر میپرسد: که چرا شیشه شکست؟
یک نفر میگوید:شاید این رفع بلاست
دیگری میگوید شیشه ی پنجره را باد شکست
دل من سخت شکست
هیچکس هیچ نگفت.غصه ام را نشنید
از خودم میپرسم:ارزش قلب من از شیشه مگر کمتر بود؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 00:51
+6
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
پس چرا عاشق نباشم؟

من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد

نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد

من که می دانم که تا سرگرم بزم و شادی ام

مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد

پس چرا عاشق نباشم؟

پس چرا عاشق نباشم؟

من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست

من که می دانم اجل ناخوانده و بیدادگر

سر زده می آید و راه فراری نیست نیست

پس چرا عاشق نباشم؟پس چرا عاشق نباشم؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 18:15
+5
از خدا صدا نمی رسد!
ای ستاره، ای ستارۀ غریب!
ما اگر ز خاطر خدا نرفته ایم؟
پس چرا به داد ما نمی رسد؟
ما صدای گریه مان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد؟
بگذریم ازین ترانه های درد،
بگذریم از این فسانه های تلخ،
بگذر از من ای ستاره شب گذشت،
قصۀ سیاه مردم زمین،
بسته راه خواب ناز تو.
می گریزد از فغان سردِ من
گوشِ از ترانه بی نیاز تو!
ای که دست من به دامنت نمی رسد؛
اشک من به دامن تو می چکد!
با نسیم دلکش سحر،
چشم خستۀ تو بسته می شود
بی تو، در حصار این شب سیاه،
عقده های گریۀ شبانه ام،
در گلو شکسته می شود

(فریدون [!])
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 22:27
+7
از خدا صدا نمی رسد!
ای ستاره، باورت نمی شود
در میان باغ بی ترانۀ زمین
ساقه های سبز آشتی شکسته است.
لاله های سرخ دوستی فسرده است.
غنچه های نورس امید،
لب به خنده وا نکرده مرده است.
پرچم بلند سرو راستی
سر به خاک غم سپرده است!
ای ستاره، باورت نمی شود
آن سپیده دم که با صفا و ناز
در فضای بیکرانه می دمید
دیگر از زمین رمیده است.
این سپیده ها سپیده نیست
رنگ چهرۀ زمین پریده است!
آن شقایق شفق، که می شکفت
عصر ها میان موج نور،
دامن از زمین کشیده است.
سرخی و کبودی افق،
قلب مردم به خاک و خون تپیده است
دود و آتشِ به آسمان رسیده است
ابرهای روشنی که چون حریر،
بستر عروس ماه بود
پنبه های داغ های کهنه است.
ای ستاره، ای ستارۀ غریب!
از بشر مگوی و از زمین مپرس.
زیر نعرۀ گلوله های آتشین،
از صفای گونه های آتشین مپرس.
زیر سیلی شکنجه های دردناک،
از زوال چهره های نازنین مپرس.
پیشِ چشم کودکان بی پناه،
از نگاه مادران شرمگین مپرس.
در جهنمی که از جهان جداست،
در جهنمی که پیش دیدۀ خداست!
از لهیب کوره ها و کوه نعش ها
از غریو زنده ها میان شعله ها
بیش از این مپرس.

(فریدون [!])
ادامه دارد ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 22:22
+6
از خدا صدا نمی رسد!
ای ستاره ها، که از جهان دور،
چشمتان به چشم بی فروغ ماست!
نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟
در میان آبی زلال آسمان
موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟
این غبار محنتی که در دل فضاست،
این دیار وحشتی که در فضا رهاست،
این سرای ظلمتی که آشیان ماست،
در پی تباهی شماست!
گوشتان اگر به نالۀ من آشناست
از سفینه ای که میرود به سوی ماه،
از مسافری که می رسد ز گرد راه؛
از زمین فتنه گر حذر کنید!
پای این بشر اگر به آسمان رسد
روزگارتان چو روزگار ما سیاه است!
ای ستاره ای که پیش دیدۀ منی!
باورت نمی شود که در زمین
هر کجا، به هر که می رسی
خنجری میان مشت خود نهفته است
پشت هر شکوفۀ تبسمی
خار جانگزای حیله ای شکفته است!

آن که با تو می زند صلای مهر،
جز به فکر غارت دل تو نیست.
گر چراغ روشنی به راه توست،
چشم گرگ جاودان گرسنه ایست!
ای ستاره، ما سلاممان بهانه است
عشقمان دروغ جاودانه است.
در زمین زبان حق بریده اند
حق، زبان تازیانه است.
وان که با تو صادقانه درد دل کند
های های گریۀ شبانه است!

(فریدون [!])
ادامه دارد ...
آخرین ویرایش توسط hajivandian در [1390/12/27 - 10:32]
دیدگاه  •   •   •  1390/12/19 - 22:11
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ