یافتن پست: #سد

hamed
hamed

بَختَک در افسانه‌ها و باور عامیانه ایرانی نام موجودی تخیلی است که شبها قصد خفه کردن افراد در خواب را دارد. برخی منابع نیز بختک را با کابوس هم‌معنی دانسته‌اند. البته بختک با کابوس هم معنا نیست، بختک موجودی نامریی است که شب هنگام بر بدن انسان چیره می‌شود و تمام بدن را در اختیار گرفته و قفل می‌کند، درین حالت انسان فقط نظاره گر ناتوانی خود است. ترسی بدون دلیل وجود انسان را در بر می‌گیرد و انسان توان کوچک‌ترین واکنشی نسبت به این ترس ندارد.در برخی باورهای قدیمی معتقدند که بختک روی سینه افراد می‌نشیند و تمام وجود انها را فلج می‌کند. شاید ترس انسان گرفتار از این موجود نیز بدلیل این است که حضور انرا بر روی خود احساس می‌کند ولی نمی‌تواند انرا ببیند. برخی دیگر بر این باورند که بختک در درون انسان رخنه می‌کند و بدن را در اختیار می‌گیرد. اصطلاح «بختک روی زندگیش افتاده» نیز ازین جا وارد ادبیات فارسی شده‌است.


بختک یا فرنجک، به عقیده عوام، کنیز اسکندر بود. هنگامی که کلاغ به مشک محتوی آب حیات که اسکندر با خود از ظلمات آورده بود منقار زد و آن را درید و آب حیات بر زمین ریخت، این کنیز بی درنگ مشتی از آن آب را برداشته نوشید و اسکندر که سخت خشمگین شده بود به ضرب شمشیر بینی او را بینداخت، و فرنجک از گِل، و به قولی از خمیر، بینی ئی برای خود ساخت. فرنجک که به سبب نوشیدن آن آب عمر جاودانه یافته‌است چون کسی را به پشت خفته ببیند بر سینه او می‌جهد. اگر در آن حال خفته بیدار شده چنگ در بینی او اندازد فرنجک از بیم آن که بینیش کنده شود گنجی از گنجهای اسکندر را که می‌شناسد رشوت خواهد داد تا دست از بینیش بردارد. بختک که به سبب همین افسانه بینی گلی، دماغ گلی و خمیری نیز خوانده می‌شود به عقیده عوام در تاریکی و بخصوص زیر درخت‌ها و در جنگل‌ها و باغ‌ها می‌گردد. ظاهرأ این اعتقاد از ناآگاهی عوام به گاز کربنیکی که شب‌ها از گیاهان متصاعد می‌شود و کسی را که در جنگل یا در زیر درخت خفته باشد به خفقان می‌افکند ناشی شده‌است.برخی افراد معتقدند، در صورتی که بتوان گلو یا دماغ بختک را گرفت، می‌توان هر آرزویی کرد تا بختک آن را برآورده کند.
دیدگاه  •   •   •  1393/04/2 - 16:23
+5
*elnaz* *
*elnaz* *
نگاه کُن که غم درون دیدهام
چگونه قطره قطره آب می
شود
چگونه سا
یۀ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می
شود
نگاه
کُن
تمام هستی
‌ام خراب میشود
شرارهای مرا به کام میکشد
مرا به اوج می‌بَرد
مرا به دام
می‌کِشد
نگاه
کُن
تمام
آسمانِ من
پُر از شهاب میشود

تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده‌ای مرا کنون به زورقی
ز عاج‌ها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دل‌نواز من
ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پُر ستاره میکشانیام
فراتر از ستاره می
نشانیام
نگاه
کُن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ
رنگ ساده دل
ستاره
چین برکههای شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه
های آسمان
کنون به گوش من دوباره می
رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه
کُن که من کجا رسیدهام
به کهکشان
، به بیکران، به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوج
ها
مرا بشوی با شراب موج
ها
مرا بپیچ در حریر بوسه
ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها
مکُن
مرا از این ستاره
ها جدا مکُن

نگاه کُن که موم شب به راه ما
چگونه قطره قطره آب می
شود
صراحی سیاه دیدگان من
به لای
لای گرم تو
لبالب از شراب خواب می
شود
به روی گاهوارههای شعر من
نگاه
کُن
تو می
دمی و آفتاب میشود
دیدگاه  •   •   •  1393/03/25 - 23:44
+6
*elnaz* *
*elnaz* *
دست هایم...
به تو نمیرسد
به خودم حتی
به آسمان که ایـــــــــــــــــــــن همه بلند است هم

تنها،
تنها همین خاطره ها هستند که شیرین و تلخ
همین حوالی زندگی میکنند
و دستت هم که نرسد؛
خودشان را می رسانند بر پیکرت
و تاب می خورند در تاریک و رشن لحظاتت

حقا که وفادار ترند!
دیدگاه  •   •   •  1393/03/25 - 23:29
+5
محمد
محمد

کاش میدانستی که خیال تو می ارزد به داشتن خیلی ها...

چه برسد به داشتنت که می ارزد به کل دنیا...


دیدگاه  •   •   •  1393/03/24 - 17:52
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







یعنی میشود روزی برسدکه بیایی.....

مرا در آغوش بگیری....بخواهم گله کنم....

بگویی هیس.....

بگویی همه کابوس ها تموم شد....

میخواهم امشب تا صبح "دیووانه ات" کنم.....


کوتاه شود





دیدگاه  •   •   •  1393/03/17 - 22:22
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







زمرگم من نمی ترسم...
اگر همه دنیا سرم ریزد
از این ترسم که بعد از مرگ من
گلم را دیگری بوسد.






دیدگاه  •   •   •  1393/03/17 - 15:17
+2
محمد
محمد

صدای پایش آرام آرام به گوشم می رسد

 

چیک چیک گونه ام را بوسید

 

نم نم از گوشه چشمم چکید

 

باز هم خاطراتم زنده شد

 

من و تو به یاد باران یا شاید به یاد تو ، من و باران

 

فرقی نمی کند

 

چه در کنارم باشی چه در کنارش باشی

 

زیر باران یاد تو مرا خیس می کند !


2 دیدگاه  •   •   •  1393/03/14 - 21:23
+1
maryam
maryam

روزی می رسد که خواهی فهمید
یک زن ، هر چقدر هم عاشق باشد
هر چقدر هم خود آزار
و هر چقدر هم دیوانه
سردی که ببیند؛
هر چقدر هم بی مقصد باشد
هر چقدر هم بی خانه
پای رفتنش فلج نمی شود 
میرود ...
دیدگاه  •   •   •  1393/03/6 - 23:51
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
در CARLO







بیا تمامش کنیم….

همه چیز را….

که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن….

نگران نباش….

قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد…

اما فراموشم کن…..

بخند… تو که مقصر نبودی…

من این بازی را شروع کردم… خودم هم تمامش میکنم…

میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟

گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است….

بیا به هم نرسیم…!!!!!






دیدگاه  •   •   •  1393/03/6 - 15:45
+6
maryam
maryam

تجسم کن کنارت باشد ...
شب ... قبل از خواب ...
نگاهش کنی تا مطمئن شوی که هست
که می ماند ...
صبح که بیدار می شوی،هنوزم هست !
که خواب نیست
که حقیقت دارد بودنش
فکرش را بکن ...
نگرانیت را بفهمد،نگاهت کند،ببوسدت،نزدیکتر شود،
طوری که نفسش صورتت را گرم کند،بگوید :
بخواب عزیزم،کنارت هستم ...
واین یعنی زندگی ...
خودِخودِ زندگیــــ ...
دیدگاه  •   •   •  1393/03/5 - 22:47
+5
صفحات: 6 7 8 9 10 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ