♥ نگار ♥
اینجا فقط واژه می فروشم و سکوت میخرم
چه تجارت دردناکی ست تنهایی !
binam
اشکهایم را پاک کردم
و نگاهم سوی رد پایی بود که سالهاست محو شده در تمام تنهایی هایم
و باز سکوت کنار برگ های پاییزی دلم
من باز هم ادامه میدهم
حتی اگر تلختر بشود ردپایی که شاید از ابتدا نبوده!!!
بی نام
*elnaz* *
یک اتاق ، اندکی نور، سکوت
من خدایی دارم که همین نزدیکی است
در امتداد لحظه هایم
هر روز….!
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان
قاه قاه……
معنی اشک ، کبودی و درد را می دانم
بغض سنگین خاطره را از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی، دوراز همه ، خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم ، همه ی ذره ها آرام می شوند
یک اتاق ،اندکی نور….
من خدا را دارم!
*elnaz* *
چه در دل من!چه در سرتو
من از تو رسیدم به باور تو
تو بودی و من به گریه نشستم برابر تو
بخاطر تو به گریه نشستم بگو چه کنم
با تو شوری در جان ، بی تو جانی ویران
از این زخم پنهان ، می میرم
نامت در من باران ، یادت در دل طوفان
با تو امشب پایان می گیرم
نه بی تو سکوت ، نه بی تو سخن
به یاد تو بودم ، به یاد تو من
ببین غم تو رسیده به جان و دویده به تن
ببین غم تو رسیده به جانم بگو چه کنم
با تو شوری در جان، بی تو جانی ویران
از این زخم پنهان می میرم