saman
دیشب در جاده های سکوت در ایستگاه عشق هرچه منتظر ماندم
کسی برای لمس تنهاییم توقف نکرد و من تنها تر از همیشه به خانه برگشتم . . .
sahar
مانده ام سکوتت را جواب ابلهان بدانم ! يا علامت رضايت وقتي بهت ميگويم دوستت دارم …
saman
یه دنیا بغض یه دنیا حرف و خواهش
یه تندیس غم و رنج یه نمایش
یه کودک خسته از کار فراوون
یه رویایی که گم شد تو خیابون
فشار زندگی دستای کوچیک
هجوم لحظه های گنگ و تاریک
بساط واکس و فرچه چرخ سیار
بساط التماس تکرار بسیار
سکوت و خستگی نگاه معصوم
از( اب بابا ) از این زندگی محروم
چقدر طعمش عجیبه این ترانه
دستای کوچیک و کار مردانه
saman
من اگه تنهات گذاشتم فکر نکن دوستت نداشتم
گاهی زندگی عجیبه بازیهاش پر از نشیبه
من و تو دل داده بودیم پای عشق وایستاده بودیم
ولی زندگی خطر کرد عشق مارو در به در کرد
توی لحظه های اخر خاطراتمنو تر کرد
اما خیسی چشاتم واسه عشقمون عزیزه
چشاتم خیلی صبورن گرچه مثل دریا خیسه
صدای سکوتت امشب منو اب میکنه هر دم
تو چرا چیزی نمیگی توی این شبهای سردم
اخر تقویم عشقت میدونم که نا تموم شد
همه ی روزای خوبت پای عشق من حروم شد
وقتی از پیش تو میرم زندگی برام تمومه
عزیزم خدانگهدار گاهی عاشقی حرومه!!!!
Mohammad Mahdi
مهربانی تا به کی؟
بگذار سخت باشم و سرد..
باران که بارید چتر بگیرم و چکمه..
خورشید که تابید پنجره ببندم و تاریک..
اشک که آمد دستمالی بردارم و خشک...
او که رفت نیشخندی بزنم و سکوت
saman
نه دیگر بغض در این گلو مانده ...
نه اشکی بر دل ...
نه غباری بر لب ...
بال هم نباشد ، می پرم تا آنجایی که ماه مرا می خواند ...
نمی دانم شاد یا غمگین ...
نه بادی می وزد اینجا ... نه باران می شناسم دیگر ...
برگ ها هم خشکشان زده از این سکوت طولانی ...
احساسم بی احساس شده است انگار ...
نبض ندارند رگهایم ...
نکند مرگ اینجا باشد امشب ؟!؟!