یافتن پست: #شانه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



شانه های تو
همچو صخره های سخت و پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه میكشد چو آبشار نور
شانه های تو
چون حصار های قلعه ای عظیم
رقص رشته های گیسوان من بر آن
همچو رقص شاخه های بید در كف نسیم
شانه های تو
برجهای آهنین
جلوه شگرف خون و زندگی
رنگ آن به رنگ مجمری مسین
در سكوت معبد هوس
خفته ام كنار پیكر تو بی قرار
جای بوسه های من بر روی شانه هات
همچو جای نیش آتشین مار
شانه های تو
در خروش آفتاب داغ پر شكوه
زیر دانه های گرم و روشن عرق
برق می زند چو قله های كوه
شانه های تو
قبله گاه دیدگان پر نیاز من





دیدگاه  •   •   •  1392/09/13 - 19:16
+4
AmirAli
AmirAli
ساده لباس بپوش..
ساده راه برو
امادر برخورد با دیگران ساده نباش
سادگی ات را نشانه میگیرند برای در هم شکستن غرورت
دیدگاه  •   •   •  1392/09/11 - 21:09
+5
zohre
zohre

موهای یک زن خلق نشده برای پوشانده شدن! یا برای باز شدن در باد، یا جلب نظر، یا برای به دنبال کشیدن نگاه چشمان ....... موهای یک زن خلق شده برای مردش، که بنشیند شانه اش کند، ببافد و برای لیلی اش مجنونتر شود..

دیدگاه  •   •   •  1392/09/10 - 21:07
+5
alireza
alireza
دمش گرم باران را ميگويم به شانه هايم زد و گفت  خسته شدي امروز استراحت كن من به جايت ميبارم
دیدگاه  •   •   •  1392/09/9 - 16:31
+3
محمد
محمد
دیگر صدایت نمی زنم
می ترسم اسمت را عوض کرده باشی
و صدایم
روی شانه ی غریبه ای
از من دور شود .
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 21:47
+5
hosein
hosein
شانهایت ک رفت ... سرم افتاد ... دلم شکست
دیدگاه  •   •   •  1392/09/5 - 12:16
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

امشب پر از بغضم رفیق ،
شانه ات ساعتی چند ؟؟

.
.
.
.

چی ؟؟
۵۵۰۰ ؟؟
چه خبره ؟
مارو بگو به تو میگیم رفیق …
نخواستیم آقا
:دی

دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 19:47
+4
محمد
محمد

من یک نیم مَردم؛با تمام دلواپسی های مردانه،
از وقتی که فهمیدم باید مرد باشم؛دیدم ابتدا بایستی یک حوّا داشته باشم؛
یکی که بتواند روی عرض شانه هایم،طول زندگی اش را طی کند،
یکی که بتوانم روی نازکانه ی شانه هایش،سر سایم و دمی بیاسایم؛
حوّای من..
نه می دانم کجاست؛نه می دانم کیست،فقط..
هرکجا می تواند باشد؛هر کسی می تواند باشد؛
از جنس ترنّمی تازه؛از جنس یک بانو
من...
یا حوّایم از آسمان آمده،تازه از راه می رسد و می بیندم،
یا مدّتی بی من؛روی این زمین زیسته و می یابمش،
یکیست..
یعنی باید که یکی باشد؛این رسم دلدادگیست و..
نه من؛نه هیچکس نمی تواند تغییر دهد این رسم خوش را،
من حوّایم؛یکی بایستی باشد که روحم را تکان بدهد تا جانم را برایش داده باشم
عقیده ام..
زیستنی ست با عشق،
فقط...
اینجا حرّاجی نیست!
خوب می دانم کی هم قدّ احساس من است؛
نه من برای رسیدن به کسی قدبلندی می کنم
نه کسی که می خواهد زیستنم را دلیل باشد
و در پایان عقیده ام این که:
زندگی چیزی نیست که مردم این شهر دائم تکرارش می کنند..
هر که هستی؛هر جا هستی
بیا..
بیا که اگر حفّاری های مردانه ام؛به آب احساس تو نرسد..
همین جان هم دیگر شهر متروکه ی دلم را ترک خواهد کرد!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 18:52
+4
محمد
محمد
دلی که اندوه دارد شانه میخواهد نه نصیحت...
کاش همه این را میفهمیدند!...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/3 - 18:38
+2
EHSAN
EHSAN
خدایا دلم که برایت تنگ می شود با آنکه می دانم همه جا هستی اما به آسمان نگاه می کنم چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد : بی انتهاست ، بی دریغ است و چون یک دست مهربان همیشه بالای سرماست !
دیدگاه  •   •   •  1392/09/2 - 16:56
+7
صفحات: 5 6 7 8 9 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ