یافتن پست: #شب

Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi

مامان لطفا من را قورت نده



براساس گزارش لایو‌ساینس، به گفته محققان بوی نوزادان منجر به ترشح مقدار زیادی دوپامین در بدن مادران می‌شود،‌ درست مانند زمانی که بدن آنها نسبت به ولع بلعیدن غذا واکنش نشان می‌دهد.


به گفته محققان دانشگاه مونترآل، این بو بخشی از شبکه سیگنال‌های ارتباطاتی شیمیایی میان مادر و نوزاد است که می‌تواند شدت زیادی داشته باشد. آنچه محققان در این مطالعه آشکار کرده‌اند این است که رایحه بدن نوزادان که بخشی از این سیگنال‌ها است،‌ مدار واکنشی نورولوژیکی را در مادر فعال می‌کند،‌این مدارها ممکن است در هنگام خوردن غذا وقتی به شدت گرسنه هستید فعال شوند،‌ اما در افراد معتاد نیز در زمان دریافت مواد مخدر فعال می‌شوند. این فعالیت درواقع برآورده کردن یک نیاز یا هوس است.


محققان در این تحقیق از دو گروه ۱۵ نفره از زنان که یک گروه برای اولین بار و طی ۳ تا ۶ هفته گذشته مادر شده‌بودند و گروه دیگر فرزندی نداشتند استفاده کرده و فعالیت مغزی آنها را درحین بویایی‌سنجی تحت نظر گرفتند. درواقع این داوطلبان از طریق دستگاه بوسنجی تنفس می‌کردند تا رایحه‌هایی که وارد سیستم تنفسی آنها می شود ردیابی شوند. محققان از طریق این دستگاه بوی بدن ۱۸ نوزاد که از پیراهن آنها به دست آمده‌بود را پخش کردند.


به داوطلبان گفته نشده‌بود که درحال استنشاق چه بویی هستند و از آنها خواسته شد میزان خوشایند‌بودن و آشنا بودن هریک از بوها را رتبه‌بندی کنند. تقریبا تمامی زن‌ها بوی بدن نوزادان را نامحسوس، ناآشنا و نسبتا خوشایند توصیف کردند،‌اما در سویی دیگر بخشی از مغز آنها که با دریافت پاداش در ارتباط است به شدت فعال شد.


اسکن‌های مغزی داوطلبانی که به تازگی صاحب فرزند شده‌بودند نشان از فعالیت بیشتر در مسیر دوپامینی هسته کودات مغز در این افراد داشت، منطقه‌ای نزدیک به مرکز مغز که در درک پاداش نقش دارد. محققان هنوز مطمئن نیستند که آیا تغییرات هورمونی منجر به این خروش دوپامینی می شود یا اینکه واکنش آنها تحت تاثیر تجربه‌ آنها از بوی بدن نوزادشان است.


محققان درگذشته بر این باور بودند که واکنش کلی به زیبا بودن -که منجر به میل به خوردن یک نوزاد یا چلاندن یک بچه گربه می‌شود- در حقیقت نوعی از پرخاشگری به شمار می‌رود که به واسطه سرریز شدن احساسات مثبت و از دست دادن کنترل ایجاد می‌شود.


دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 21:35
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خدایـــــــــــــا...آغوشت را امشب به من می בهـــــے ؟

برایِ گفتــن چیزے نــدارم اما برایِ شنفتنِ حرفهاے تو گوش بسیار . .

می شود من بغض کنمـــ تو بگویــے : مگر خدایت نباشــد که تو اینگونهــ بغض کنــے. .

می شوב من بگویم خدایا ؟تو بگویــــے: جانِ دل . .

می شود بیایــــے؟!!!

جاییــــــــــــــــــــــ که من گم شده امـــــــــــ خیلی دور نیستـــــــ

همین نقطه ای استــــــــ که ایستاده امـــــ.....!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 21:17
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیوار؛ عکس؛ خاطره؛ مهتاب؛ شب؛ سکوت

کابوس تلخ آینه ها، تار عنکبوت

یک جفت چشم منتظر از سال های پیش

کوچه؛ گریز؛ پنجره؛ عابر، صدای سوت!

نزدیک زنگ خانه ... نه! انگار دور شد

یک سایه در تلاطم شب، قلوه سنگ، شوت!

یادم نرفته! جشن تولّد گرفته ام!

کیک بزرگ خامه ای، گیلاس و شاهتوت

موزیک لایت، وهم و شبح، [!]، نور شمع

باران تند هق هق و ویرانی سکوت

اینبار هم بدون تو تشییع شد دلم

بیست و سه،بیست و چار...من و شمع و اشک...فوت!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 21:10
+1
behzadsadeghi
behzadsadeghi
مـــــــــــــرد #است دیگر… گاهی #تند میشود گاهی #عاشقانه میگوید.. مـــــــــــــرد #است دیگر.. غرورش #آسمان و #دلش دریاست… تو چه میدانی از غض #گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد.. تو چه میدانی که #چشمانت #دنیای او شده.. تو چه #میدانی از هق هق شبانه او که #فقط خودش خبردارد و بالشش؟… مـــــــــــــرد را #فقط مـــــــــــــرد میفهمد و #مـــــــــــــرد {-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 19:54
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
این روزها شبیه جودی ابوت شده ام

برای بابا لنگ درازی می نویسم

که این روزها دیگر خودم هم نمی شناسمش
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 19:24
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

با اشک تمام کوچه را تر کردم

دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد

وابستگی ام را به تو باور کردم ..
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 18:41
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
لحظه ای بود كه تو رفتی
سیل غم زندگیم رو برد
وقتی كه پل شكستی
تو به خیر٬ ما به سلامت
عاشقی به ما نیومد
بانوی عزیز عشقم
بدتر از همه در اومد
اشتباه بود٬ اشتباه بود
دل به تو بستن گناه بود
چه شبایی گریه كردم
تو به حالم خنده كردی
آغوش خداحافظی رو
حتی حوصله نكردی
نه ‚ تو عاشقم نبودی
مشت تو وا شده پیشم
دیگه دارم توی هق هق
گرگ بارون زده میشم
اشتباه بود ‚ اشتباه بود
دل به تو بستن گناه بود
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 18:22
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه شب تنها بودم زنگ زدم رستوران گفتم سلام عاقا خسته نباشید، شیشلیگ دارید؟

گفت بعله داریم

گفتم بختیـــاری چی؟

گفت داریم هم معمولی هم مخصــوص

کبــــاب بـــرگ چی؟

گفت داریم

گفتم ســالاد ونوشابه چی؟

هرنوع که بخواهید هست

گفتم نون چـــرب زیرکباب چی؟

گفت اونم هست!!

چند لحظه سکوت کردم یه آآآهی کشیدم...

گفتم ای دهنتون سرویس من شام هیچی ندارم!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 12:07
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اعتراف میکنم
تنها دلیلی که منو مجبور میکنه
هرشب مسواک بزنم
سفید موندن دندونامه ، نه سالم موندنشون !

شما چطور !؟
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 11:49
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﻣﺤﺘﺮﻣﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ .
اول ﺭﻓﺘﻦ ﮐﺎﻓﯽ ﺷﺎﭖ ﺁﺏ ﻣﯿﻮﻩ ﻭ ﮐﯿﮏ ﻭ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ بعدش ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ،ﭼﻠﻮ ﮐﺒﺎﺏ ﻭ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﺗﺮﺷﯽ ﻭ ﺯﯾﺘﻮﻥ ﻭ ﺩﻭﻍ ﺧﻮﺭﺩﻥ .

شب که ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺧﻮﻧﻪ ، چند بار زنگ زده اما ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺗﻠﻔﻨﺶ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺩﻩ .ﭘﺴﺮﻋﻤﻮﻡ ﻫﻢ ﺁﺧﺮ ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﺍﺱﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ : ﭘﺲ ﮔﺸﻨﺖ ﺑﻮﺩ!! :| :|
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 11:09
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ