یافتن پست: #شب

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو که روی شاخه نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی رهاند
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد



سهراب سپهری
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 11:02
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من اگه انقدی پولدار شم که پول دیه یه نفرُ بتونم تقبل کنم ،

اولین نفری که بگه پول خوشبختی نمیاره رو می‌کشم دیه شُ میدم :))
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 11:00
+2
sara
sara
در CARLO
نیچه به " لوآندره سالومه " نوشت:

"... تو چه معشوقه‌ای هستی شب ها کنار من نیستی؟..."

لوآندره سالومه در پاسخ گفت:

"... تو چه فیلسوفی هستی که عشقو معادل تختخواب میدونی!!!..."

با تو هستم دختر ، ای کسی که هیچ وقت دیگران ..... حتی فیلسوف ها درکت نکردن
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 10:11
+3
sara
sara
در CARLO
این دنیا یک روز بیشتر نیست


همین یک روز است که همیشه تکرار می‌شود


صبح آن را به ما می‌دهند و شب از ما پس می‌گیرند


شبیه یک ساعت از کار افتاده هستیم که همیشه همان وقت را نشان می‌دهد
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 09:43
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زن همسایه هر روز خوشبختی اش را
با صدای النگوهایش نشانم می دهد
دوستم با رنگ لب هایش
که با هر بوسه کمرنگ تر
خواهرم
با زیبایی غمگینش
که پشت هفت پرده پنهان مانده است
حالا چقدر می توانم
لای خوشبختی های مختلف دنبال خودم بگردم
به سکوتی که لای چین پرده ها مرتب نشته است
به مدادی تراشیده، کاغذی سپید
به
صدای پیر آوازخوانی دوره گرد
به چند عاشقانه ی قدیمی بی مجوز
و دستمالی که تاب هق هقم را بیاورد.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 21:08
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عادت کرده ایم

آنقدر که یادمان رفته است شب

مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد

و یک روز آنقدر صبح می شود

که برای بیدار شدن

دیر است.
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 21:05
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آسمان گفت که امشب ، شب توست
سرخی صورت گل ، از تب توست
آنچه تا عشق مرا بالا برد
بوسه گاهیست که نامش لب توست
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 20:59
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
روزگار غریبی است نازنین...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد... شاملو
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 20:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من هم شبی به خاطره تبدیل میشوم
خط میخورم زهستی و تعطیل میشوم
من هم شبی به خواب زمین میروم فرو
بر دوش خاک حامله تحمیل میشوم
من هم شبی قسم به خدا مثل قصه ها
با فصل تلخ خاتمه تکمیل میشوم
قابیل مرگ، نعش مرا میکشد به دوش
کم کم شبیه قصه هابیل میشوم
حک میکند غروب، مرا شاعری به سنگ
از اشک و آه و خاطره تشکیل میشوم
یک شب شبیه شاپرکی می پرم ز خاک
در آسمان به آیینه تبدیل میشوم
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 20:53
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گر چه افکندی ز چشم خویش آسانم چو اشک

یک شب ای آرام جان بنشیم به دامانم چو اشک

یا به خاک تیره غلطم یا به رخسار گلی

بر خود از این بازی تقدیر لرزانم چو اشک

گر به چشمی بوسه دادم یا به رخساری چه شود

کین زمان با حسرتی در خاک غلطانم چو اشک

سوز پنهان درون است این که پیدا می شود

گه به لبهایم چو شعر و گه به چشمانم چو اشک
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 19:53
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ