یافتن پست: #شب

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻞ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺰﺩﯾﮏ

ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﮔﺮﺍﻣﯽ
ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﺗﻮﻥ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻝ ﺩﺍﺷﺖ
ﻭ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﭘﯿﺶ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺷﺐ ﺑﺨﯿﺮﮔﻔﺖ
ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ......????
.....
ﺍﺱ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ. ﺑﯿﺎ ﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﺩﻝ ﻭ ﻗﻠﻮﻩ
ﺍﯼ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺪﻥ ﮐﺼﺎﻓﻄﺎ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 21:04
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم


به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم


به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم


به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم


به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید


به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را


چون نهری گوارا نوشید


به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت


به خاطر روی زیبای تو بود


که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند


به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود


که دست هیچ کس را در هم نفشردم


به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود


که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم


به خاطر دل پاک تو بود


که پاکی باران را درک نکردم


به خاطر عشق بی ریای تو بود


که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم


به خاطر صدای دلنشین تو بود


که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست


عزیزم...


عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 


وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم


من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر


وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم


من بهار را به خاطر شکوفه هایش


زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را


 به خاطر تو دوست دارم


 


love_postcard_22.jpg

دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 20:32
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



میگویم:چتربیاورم؟

شایدباران ببارد!

میگویی:زودبرمیگردیم مگرچقدرراه رفتنمان وقت میگیرد؟

میگویم:بعدازسالهاآمده ای که کمی بمانی..

میخواهم تاجایی که میتوانیم قدم بزنیم،

برویم تمام راههای نرفته را..

حالاکه سکوت شب است

تاصبح به تمام راههایی برویم که سالهاست برآنهاقدم نگذاشته ایم..

می خواهم بدویم،

می گویی باشد؛

میرویم تاخودصبح می دویم تاآنجاکه بخواهیم؛

میگویم:چتربیاورم؟شایدباران ببارد!

میگویی:چترنمی خواهد؛

خیال که خیس نمی شود....


دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 20:16
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
.یـــــارو از کــوبــا تـــا فــلــوریــدا 100 مـــایــل شـــنا کرده

کــه پیــــام صــــلح و دوســـتى رو بـــه جـــهانــیان بـــرســتونه

بــعد مـــن چـــون کنــــترل دور بـــود ازم دیــشبــــ

بـــا تـــلوزیون روشـــن خوابیـــــدم :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 19:46
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آرزویـــم بودی!!

اماآرزویت دیــگری بــود


به آرزویت بــگو!!


لیاقتش رانداشــتم

نه لیاقــتم رانداشـــت

همین کــ آرزویــم راخاک کردم

به آرامــش رسیدم

چه ساده بود .....سلام خوشبختی!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 19:10
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




تکلیفِ تمام ترانه‌های من
از همین اولِ بسم‌اللهِ معلوم است
سلام، یعنی خداحافظ!
خداحافظ جاهای خالیِ بعد از منِ غریب
خداحافظ سلامِ آبیِان امنِ آسوده
ستارهای از شب گریخته‌ی همروزِ من،
عزیزِان هنوزِ من ... خداحافظ!


همین که گفتم!
دیگر هیچ پرسشی
پاسخ نمی‌دهم!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 19:07
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خسته از هر چی که بود،خسته از هر چی که هست
راه میافتم که برم،مثل هر شب مست مست
باز دلم مثل همیشه خالیه،باز دلم گریه تنهایی میخواد
بر میگردم تا ببینم کسی نیست،می بینم غم داره دنبالم میاد
می بینم غم داره دنبالم میاد،مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه،غم با من زاده شده منو رها نمیکنه
منو رها نمیکنه ، منو رها نمیکنه
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 19:05
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وایرلس با اسانس نعناع بسازن

.
.

اتاقو خوشبو کنه موقع دانلود‬
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 18:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بی تو من هیچم
ای شبم؛ دور از تو بی مهتاب!
دوست می دارم تو را، تا آنسوی دنیا!
دوست می دارم تو را، تا آنسویِ قصرِ طلایی رنگِ اخترها!
دوست می دارم تو را، ای از برایم نقطه پایان هر مقصد!
دوست می دارم تو را، ای بی تو من نابود!
دوست می دارم تو را، از بی نهایت، بی نهایت تر!
دوست می دارم تو را، ای آتش اندیشه هایم بی تو خاکستر!

من نمی دانم ترا؛ ای قلهٔ مغرور!
عاقبت آیا کدامین شب
عاقبت آیا کدامین روز
فتح خواهم کرد؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 18:19
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها
دیدگاه  •   •   •  1392/06/17 - 18:18

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ