هرچند که دروغ اولش شیرین است ولی تلخی اخرش کشنده وویران کننده من که با تمام وجودم برای تو صداقتعرضه کردم چرا برایم از دروغ سرابی ساختی که ... من تورا همانگونه که بودی میخواستم کمی شکسته کمی پیر کمی زیبا کمیخوب قبولت داشتم چرا برایم بیخود انچه نبودی را ارائه کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ A.S 1392/08/19
باز باران! نه نگویید با ترانه! من سرایم جور دیگر ای ترانه؛ باز باران بی ترانه دانه دانه میخورد بربام خانه یادم آید روز باران... پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم میدریدم قلب خود را دور میگشتی تو از من با دو چشم خیس و گریان میشنیدم از دل خود این نوای کودکانه پربهانه زودبرگردی به خانه... یادت آید؟ هستی من! آن دل تو جار میزد این ترانه باز باران، بازمیگردم به خانه
خدا تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود..... تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد... با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت... تنها خریداریست که اجناس شکسته رابهتر بر میدارد... تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند... وقتی همه پشت کردنداغوش میگشاید... وقتی همه تنهایت گذاشتند مرحمت میشود.. وتنها سلطانی است که دلش با بخشیدن ارام میگیرد نه با تنبیه کردن.. پس خدا را برایم ارزو کن...................