یافتن پست: #صدای

Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
دشت‌هایی چه فراخ! کوه‌هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!

من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم: پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی.

پشت تبریزی‌ها غفلت پاکی بود که صدایم می‌زد

پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم: چه کسی با من، حرف می‌زد؟

سوسماری لغزید. راه افتادم. یونجه‌زاری سر راه.

بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ و فراموشی خاک.

لب آبی گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب: من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است!

نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه. چه کسی پشت درختان است؟

هیچ، می‌چرخد گاوی در کرت ظهر تابستان است. سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.

سایه‌هایی بی لک، گوشه‌ی روشن و پاک، کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.

زندگی خالی نیست: مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.

آری تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.

دورها آوایی است، که مرا می‌خواند..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 00:05
+6
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
شعری از ناصر الدین قاجار

خرم دلی که منبع انهار کوثرست – کوثر کجا زدیده پر اشک بهترست

نام حسین و کربلا هر دو دلرباست – نام علی اکبر از آن دلرباترست

رفتم به کربلا به سر قبر هر شهید – دیدم که تربت شهدا مشک و عنبرست

هر یک مزار و مرقد شان چهار گوشه داست – شش گوشه یک مزار در آن هفت کشورست

پرسیدم از کسی سببش را بگریه گفت – پایین پای حسین قبر اکبرست

بر دست راست قبر یکی پیر جلوه کرد – ز آنگوشه رواق که نزدیکی درست

پرسیدم از مخادم " آن کین ؟ مزار کیست – گفتا حبیب نور دو چشم مظاهرست

نزدیک نهر علقمه دیدم یکی شهید – گفتم چرا جدا ز شهیدان دیگرست

گفتا خموش باش که عباس نوجوان – منظور او ادب به جانب برادرست

رفتم به خیمه گاه شنیدم به گوش دل – دیدم صدای زینب مظلوم اطهرست

عازم شدم به حجله داماد کربلا – دیدم عروس قاسم داماد مضطرست

رفتم ز کربلا به سر تربت علی – دیدم که بارگاه نجف عرش اکبرست

وارد شدم به صحن و سرایش به صد امید – دیدم چهل چراغ علی سرو کوثرست

برگشتم از رواق شدم وارد حرم – دیدم که چشم نوح نبی جای حیدرست

پر نور چشم نوح نبی از علی بود – این نکته هم زکاتب از خاک کمترست

ناصر چو در نجف رسید بحزن و گریه گفت – هر صبح و شام چشم امیدش به این درست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 00:04
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من بر چشمانم پارچه ای سیاه خواهم بست
تا هیچ چیز را نبینم
نه شکنجه را و نه چراغها را
تنها صدایشان را خواهم شنید
و هر چه را که بشنوم
لب باز نخواهم کرد
چرا که دهانم بوی مرگ می دهد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 22:16
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلـــ♥ـم را بر دوشم می گذارم... می روم...باید کمی صبر کنی، تا قیمتی شوم!!! زیر خاکی شدن وقت می خواهد تـــــو ، هم زمزمه های نامهربانی ات را آرام تر بگو، یک وقت دیدی صدایت را باد نه... خاک به گوشم رساند... و دلم ترک خورد دل است دیگر... روی خاک... زیر خاک نمی شناسد...می شکند..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 19:41
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شما هم مثل من وقتی میخواید صدای تلویزیون رو کم و زیاد کنید،
حتما باید عددش رند باشه ؟
سادیسم داریم فک کنم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 19:00
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!

در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,

هوای سرد ,

صدای موج

انتظار انتظار انتظار

به خودت می آیی ,

یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ,

نه دستی که شانه هایت را بگیرد ,

نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد

اسم این تنهایی است....
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:26
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم


به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم


به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم


به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم


به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید


به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را


چون نهری گوارا نوشید


به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت


به خاطر روی زیبای تو بود


که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند


به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود


که دست هیچ کس را در هم نفشردم


به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود


که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم


به خاطر دل پاک تو بود


که پاکی باران را درک نکردم


به خاطر عشق بی ریای تو بود


که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم


به خاطر صدای دلنشین تو بود


که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست


عزیزم...


عشق را در تو  ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن 


وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم


من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر


وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم


من بهار را به خاطر شکوفه هایش


زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را


 به خاطر تو دوست دارم


 


love_postcard_22.jpg

دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 22:25
+2
*elnaz* *
*elnaz* *
گاهی صدای پای کسی.. نرمیه ی قلبی را قلقلک می دهد.. امان از روزی که باتری قلبی شارژ نشود..
دیدگاه  •   •   •  1392/06/19 - 18:45
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خیلی دوست دارم بدونم!!
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی
آنگاه که حتی گوشت رامیبندی تاصدای خردشدن غرورش را نشنوی…
آنگاه که خدارا میبینی و بنده ی خدارا نادیده میگیری
میخواهم بدانم
دستانت را به سوی کدام آسمان دراز میکنی
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 22:31
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ﺩﻟﺖ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ
ﻧﻪ ﯾﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺭﻭﻣﻮ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ
ﮔﺮﯾﻪ ﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺻﺪﺍﯼ ﻫﻖ ﻫﻘﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ
ﺳﮑﻮﺕ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺘﻮ ﺑﺸﮑﻨﻪ .




دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 20:22

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ