یافتن پست: #صدای

AmiR
AmiR

در خاطرات بی نهایت، بودن را بخاطر اور، در لحظه ی اکنون زندگی کن

خدا را لمس کن، به صدای قلبت گوش کن ، لبخند بزن،

((      تو هستی    ))
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 21:56
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دانلود آهنگ بارون با صدای حجت درولی





[لینک]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 10:53
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دانلود آهنگ آی دیوونه با صدای حجت درولی




[لینک]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 10:50
+5
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دانلود آهنگ بی کس و کاری با صدای حجت دورولی




[لینک]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 10:45
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دانلود آهنگ جاده با صدای حسین توکلی




[لینک]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 10:41
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
دانلود آهنگ جقدر خوبه با صدای حسین توکلی




[لینک]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/4 - 10:37
+4
saqar
saqar



خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

خانوم خوشگِله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟

خوشگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و

به محـــل زندگیش بازگردد.

روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...

شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!

دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...

دردش گفتنی نبود....!!!!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح

نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...

چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...

خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را

به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...

امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!

انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!

احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب

شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!

یک لحظه به خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته

آپلود عکس رایگان و دائمی








آخرین ویرایش توسط 28000 در [1392/05/3 - 19:46]
دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 19:41
+7
saman
saman
در CARLO



رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت:

سلام حالت خوبه؟


من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم:


حالم خیلی خیلی توپه.


بعدش اون آقاهه پرسید:


خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟


با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم، برای همین گفتم؛


اُه من هم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد می شدم...


وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور می شه، به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم:


من می‌تونم بیام طرفای تو؟


آره سؤال یه کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم:


نه، الآن یه کم سرم شلوغه!


یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت:


ببین، من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب می ده!



دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 13:08
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


تمام خستگی هایت را یک جا می خرم تو فقط قول بده صدای خنده هایت را به کسی نفروشی...!


دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 12:11
+9
sahar
sahar
یکی از صداهایی که نصف شب منو تا سر حد مرگ می ترسونه...صدای شکستن قولنج تلویزیون و میز و وسایل دیگه خونه .. !
{-59-}

دیدگاه  •   •   •  1392/05/3 - 00:14
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ