یافتن پست: #عادت

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کم طاقتی عادت آن روزهایت بود

این روزها برای گرفتن خبری از من

عجب صـــــــــــــــــــــبور شده ای ...!
دیدگاه  •   •   •  1394/01/21 - 15:52
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قبول کن ندیدنت سخته من به این جدایی شک دارم
من به دنیای گره خوردم باتو روزهای مشترک دارم
قبول کن من همیشه مغرورم میخورم بغضمو نمیباره
من خودم رو خوب میشناسم عشق من عادت بدی داره
وقتی از کوچه ی دلتنگی از همون که بغضو میفهمه
رد میشی تازه میبینی خاطره چقد بیرحمه
وقتی میفهمی عشق یعنی چی سختیهای زندگی خوبه
اتفاقای خاص واجب نیست نه همین روزمرگی خوبه
تازه میفهمم عشق یعنی چی اون که باتو خوشبخته
من قبول میکنم دلتنگم ولی ندیدنت سخته
ندیدنت سخته ندیدنت سخته , ندیدنت سخته
دیدگاه  •   •   •  1394/01/21 - 14:15
sasan pool
sasan pool
ما عادت کردیم وقتی فیلم به تیتراژ رسید :

اگه توی خونه باشیم دستگاه رو خاموش کنیم

اگه توی سینما باشیم سالن رو ترک کنیم !

ما توی زندگیمون هیچوقت کسانی که زحمت های اصلی رو برای ما میکشن نمیبینیم

ما فقط دوست داریم کسانی رو ببینیم که برامون نقش بازی میکنن
دیدگاه  •   •   •  1393/10/1 - 19:59
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

 


چــــه تلــــخ اســــت ؛


علاقــــه ای کــــه عــــادتــــ شــــود ...


عادتــــی کــــه بــــاور شــــود ...!


بــــاوری کــــه خاطــــره شــــود ...


وخاطــــره ای کــــه درد شــــود .............!

دیدگاه  •   •   •  1393/09/28 - 14:43
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







هیچــــــــگاه به بــی تو بودن هـــا
عادتـــــــــ نخواهم کرد...!
یا بمـــان یا...
یا ندارد! فقــــط بمــــــــان






دیدگاه  •   •   •  1393/09/6 - 15:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
الان رفتم گوجه بخرم املت درست کنم گفت کیلویی 5تومن
به جاش موز خریدم'کیلویی 3500
موز تخمه مرغ خوردین? اولش یکم بده ولی عادت میکنین از گوجه گرون که بهتره
دیدگاه  •   •   •  1393/09/5 - 15:43
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادت هست مادر
اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛
تا یک لقمه بیشتر بخورم...
یادت هست؟ شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران
میگفتی بخور تا بزرگ بشی...
آقا شیره بشی...
خانوم طلا بشی...
و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم
حتی بغض هایم را
دیدگاه  •   •   •  1393/09/4 - 20:37
+1
sonya
sonya
نميدانم چرا رفتی ...
نميدانم چرا !!! شايد خطا کردم

و تو ... بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نميدانم کجا؟! تا کی؟! برای چه؟!
ولی رفتی ...

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمی داشت ،
تمام بالهايش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهايم خيس باران بود
و بعد از رفتن تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
و من بی تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد

و بعد از رفتنت دريا چه بغضی کرد
ميدانم تو نام مرا از ياد خواهی برد

هنوز آشفته چشمان زيبای توام ... برگرد!
ببين که سرنوشت من چه خواهد شد
و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت:
تو هم در پاسخ اين بی وفاييها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
...
و من در حالتی ما بين اشک و حسرت و ترديد
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
و من در اوج پاييزی ترين ويرانی يک دل
ميان غصه ای از جنس بغض کوچک يک ابر

نميدانم چرا !!!
شايد به رسم عادت" پروانگی مان "
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم



X
دیدگاه  •   •   •  1393/07/6 - 21:03
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر
لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت
توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
.
.
.
یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !
.
.
.
.
.
.
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم
تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته
.
.
.
.
.
یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که
زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!
افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه
از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود
.
.
.
من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که
اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !
.
.
.
.
وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم
.
.
.
.
تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم
درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن
.
.
.
.
.
..
یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!
یادش به خیر.........
1 دیدگاه  •   •   •  1393/07/4 - 11:05
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من دیگه عادت کردم که بعضیا به سوراخ میگن سولاخ

یا به قفل میگن قلف،یا به سطل میگن سلط !

اما امروز دچار نوسان مغزی شدم ، وقتی یکی به کرفس گفت گَلَبـز !
دیدگاه  •   •   •  1393/06/21 - 14:53
+3
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ