کنارم که هستی زمان هم مثل من دستپاچه میشود عقربه ها دوتا یکی میپرند اما همین که میروی… تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم جانم را میگیرند ثانیه های بی تو……
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام … یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته … کمی زمان لطفا ، به اندازه یک نخ دیگر ، به اندازه قدم های کوتاه عقربه … یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده !
کنارم که هستی زمان هم مثل من دستپاچه میشود عقربه ها دوتا یکی میپرند اما همین که میروی تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم جانم را میگیرند ثانیه های