یافتن پست: #غلط

M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO

چقدر این اردلان تمجید بدبخته


شب عروسیش همش تو آن پاسِ


این کارگردانم دیگه داره مغلطه میکنه ها


دیدگاه  •   •   •  1392/05/13 - 10:46
+5
be to che???!!
be to che???!!
"يكي بود يكي نبود.."

تواين دنياي بزرگ يه پسري بود كه عاشق يه دختره ميشه.پسره چندسالي عاشق ميمونه تابلاخره تصميم ميگيره به دختر بگه كه دوست دارم.بهش ميگه ولي دخترنتونست هيچ حس دوست داشتني از پسره بجز به عنوان يه برادرتوقلبش بياره...


عاشقي اين2تاشده بود مثل2تاعاشق ولي يكيشون عاشق عشقش واون يكي عاشق برادرش.چون اون هيچوقت يه داداش واقعي نداشت..


خلاصه اين داستان عاشقي عجيب اين2تاگذشت تا يكي دوسال كه دخترك هم عاشق شد.ولي ايندفعه عاشق عشقش...مونده بود با يه دل عاشق وهيچ راهي بجز صداقت و شكست غرورش پيدانكرد و غرورشو شكست و بهش گفت دوست دارم..ميخوامت...ميخوام باهات بمونم..حتي براي اين كارش ازخواهرش سيلي هم خورد ولي فكرميكرد پسره ارزششوداره ولي..


اينا از هم دوربودن با400كيلومترفاصله و ديدارماهي يكي دوبار..خيلي همودوست داشتن.دوتاشون واسه هم ازهمه چيزو همه كس ميزدن ولي اين وسط يه مشكلي بود:پسره عشق دخترك باور نداشت خيلي براي دخترسخت بود كه شبا از گريه و چشم درد عشقشوباور نكن..بارهازنگ ميزد بهشو ميگفت حالم بده..دلم تنگ ..دلتنگيشوتحمل ميكرد ولي باور نكردن عشقش غير قابل تحمل بود..واسه اينك پسرك عشقشو باوركنه دست به كارايي زد كه پسرك ازش خواسته بودكه خودش دوست نداشت.ولي فايده اي نداشت...


نميگم پسره اونو نميخواست...چراعاشقش بود وخيلي كارا واسش انجام ميداد ولي دخترك عشقشوباور داشت...


ميسوخت و ميساخت..بااون عشق صادقش آبروش پيش تنها خواهرش بخاطرپسره رفت..ازپسرك تهمت شنيد..پسره ميگفت توبه غيراز من باكسي هستي..تهمت خيانت بهش زد..ميگفت من واست يه هوس بودم..ميگفت..


تحمل دخترديگ تموم شد..ديگ زندگي كردن وتحمل اينهمه بدبختي براش سخت شده بود..عاشقش بودولي مجبور شدروي عشقش پابذاره و پسرك ولش كنه..توصحبت آخرشون پسرك زد زير همه چيزوزير هرغلطي كه انجام داده..و به دخترك گفت ديگ بمن اس نده و زنگ نزن.از جدايي اين2عاشق تقريبا يك ماه ميگذره و مونده يه دختر بدبخت تنها باكولباري گناه وكلي تهمتو يه دل شكسته ...


اين داستانوگفتم كه بگم بعضيا ارزش شكستن غرور دارن حتي اگه ي دختر غرورشو بشكن..بعضيا ارزش يه عشق واقعي..وحتي گذشتن از همه چيز بخاطرشونو دارن ولي بعضيا حتي ارزش يه نگاه كردن هم ندارن...

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 13:07
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

بهانه ی دخترا: 1 - فاصله سنی مون خیلی زیاده(یعنی خیلی از مرحله پرتی) 2 - من به تو علاقه به اون صورت ندارم (یعنی خیلی بد هیکلی) 3 - من الان تو موقعیت بدی هستم (یعنی دلم یه جا دیگه گیره) 4 - تقصیر تو نیست تقصیر منه (یعنی عجب غلطی کردم با تو آشنا شدم) 5 - من تو رابطه مون از هیچ کاری دریغ نکردم (یعنی هر غلطی خواستم کردم) 6 - دیروز یه خواستگار دکتر داشتم (یعنی زودتر بیا منو بگیر )

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 02:34
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻪ ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗـﻮ "
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺷﺎﺩ ﺩﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﯾﺪﻥِ ﻫﻢ ﺩﺭ ﯾﮏ
ﺟﺎﯼ ﻏﺮﯾﺐ{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 01:28
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
سیاست های غلط به این میگن :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
سیاثط ، صیاصت ، ثیاصت ، سیاصط ، ثیاثت ، صیاست ، صیاثط{-32-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 01:13
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قول میدم دیگه اذیتت نکننننننننننم
قول میدم دیگه مسخرت نکنم !!
مامان اااااا قول میدم نگم تو افکارت عقب مونده و قدیمیه !
مامان ااااااا میخوامـــت
مامان تو برگرد قول میدم شب ها زود بیام خونه
مامان تو برگرد قول میدم ولخرجی نکنم <img src=(" title=":((" />((
مامان اااااااااا اااااا برگررررررررررد <img src=(" title=":((" />
ماماااااااااان غلط كردم برگررررد
....
این داستان زندگی خیلیا شاید باشه
بیاید همگی تا دیر نشده خودمونو اصلاح کنیم
و قدرشونو بدونیـم .. ♥
دیدگاه  •   •   •  1392/05/10 - 15:02
+3
saman
saman
در CARLO
حتما بگید... خجالت نکشید. اگر هم گناه نمیکنید هم بگید...


7 دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 10:43
+4
saman
saman
در CARLO
سیاست های غلط به اینا میگن:
ثیاثت , صیاصت, ثیاثط , صیاصط , سیاسط ….
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 16:16
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگه دوست پسرت تورو بزنه چیکار می کنی؟
.
.
دختر آمریکای:قهر می کنم
دختر فرانسوی:گریه می کنم
... دختر ایرانی: غلط می کنه همچین با مشت بزنم تو کلش ۷ سال از زندگی عقب بیوفته
به افتخار شیر زن های ایرانی
3 دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 13:57
+6
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
شب دوم ماه رمضون بود<img src=" />منم شبش دیر اومده بودم خونه خیلی خسته بودم تازه خوابم برده بود<img src=" /> که دیدم یکی داره بالاسرم باهام شوخی میکنه و قلقلک میده کف پامو<img src=" /> فکر کردم داداشمه گفتم کرم نریز پدر سگ<img src=" /> یهو چشمو باز کردم دیدم بابامه<img src=" /><img src=" /><img src=" />، بابای ما هم قاطی بلند بلند مادرمو صدا ز{-68-}د: خانوووووووم بیا تحویل بگیر پسرت به من میگه پدر سگ! مادر ما هم بنده خدا تازه از خواب پاشده بود حالیش نبود <img src=" />گفت غلط کرده، پدر سگ خودشه<img src=" /> بابام گفت تو نمیخواد طرفداری کنی غذاتو بپز <img src=" /><img src=" /><img src=" />
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 13:43
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ