یافتن پست: #غمگین

saeed
saeed

باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر


باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه


یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم


می دریدم قلب خود را


دور می گشتی تو از من


با دو چشم خیس و گریان


می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه


پر بهانه زود برگردی به خانه


یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد


این ترانه باز باران باز می گردم به خانه

دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 00:55
+1
saeed
saeed
من بودم و غروبی سرخ که نشان از تاریکی تلخی داشت


به ذهنم فشار آوردم تا تو را به خاطر آورم

 
ولی هر چه سعی کردم به ذهنم هم نیومدی


همان لحظه که خورشید خانم داشت می رفت


به خاطرم اومد که تو تمام هستی من بودی

 
ولی نمیدانستم که به زیبا یهای دنیا نباید دل بست

 
به تویی که زیبایی محض بودی


آنروز غروب عشق من بود


من فهمیدم که وعده هایت وفایی ندارد

 
شکوه هایی که از تو داشتم به فراموشی سپردم


و گفتم که باید او را زخاطر برد


خورشید رفت و شب امد

 
ولی من هنوز روز را ندیده ام

 
اگر هر غروب طلوعی دارد

 
ولی این غروب طلوعی ندارد

 
حالا دیگر من مانده ام و یک دنیا تاریکی


غروب عشق اگر غمگین بود


ولی برایم دوست داشتنی بود
دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 11:46
+3
saman
saman
ببین در سطر سطر صفحۀ فالی که می بینم
تو هم پایان تلخی داری ای آغاز شیرینم
ببین در فال «حافظ» خواجه با اندوه می گوید:
که من هم انتهای راه را تاریک می بینم
تو حالا هرچه می خواهی بگو حتی خرافاتی
برای من که تآثیری ندارد ، هر چه ام اینم
چنان دشوار می دانم شب کوچ نگاهت را
که از آغاز، پایان ترا در حال تمرینم
نه! تو آئینه ای در دست مردان توانگر باش
که من درویشی از دنیای کشکول و تبرزینم
در آن سو سود سرشار و در این سو حافظ و سعدی
تو و سودای شیرینت ، من و یاران دیرینم
برو بگذار شاعر را به حال خویشتن ماند
چه فرقی می کند بعد از تو شادم یا که غمگینم
پس از تو حرفهایت را بگوش سنگ خواهم گفت
تو خواهی بعد از این دیوانه خوانی یا خبر چینم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 23:41
+2
saman
saman
تو…عاشق بارانی…
من…می ترسم از باران…
تو…غمگینی…
من… اما خوشحالم از این که تو
گول هیچ چتری را نخواهی خورد…
گاهی گنجشک ها از ترس باران
به قفس پناه می برند…
کاش من هم عاشق بودم
من از چترها و قفس ها می ترسم…!

(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 23:20
+2

http://ap2.persianfun.info/img/92/2/Namayeshe%20Ehsas%2013/6.jpg



لبریزِ توام
لبریزِ تو
و غمگین

لبریز
تنها
ترسیده
و غمگین..

ببین که کابوسِ نبودن
با بودنِ یک آدم چه می‌‌کند..

دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 15:31
+4
saeed
saeed

از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛


با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود


شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .

دیدگاه  •   •   •  1392/06/28 - 22:34
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مرا که میشناسی؟!

خودمم...

کسی شبیه هیچکس!

کمی که لابه لای نوشته هایم بگردی پیدایم میکنی...

شبیه پست هایم
هستم، شاد، گاهی غمگین، مهربان، صبور، کمی هم بهانه گیر

اگر نوشته هایم را
بیابی منم همان حوالی ام...

شبیه باران پاییزی؛ از فاصله ها دور و به عشق
نزدیک...!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/26 - 21:54
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻏﻤﮕﯿﻨﻢ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ پرسپولیسی ﺑﻌﺪ ﺟﻤﻌﻪ
دیدگاه  •   •   •  1392/06/25 - 15:51
+2
nanaz
nanaz
غمگینم...
همانند جوانی که لحظه ی اعدام...
به گریه مادرش می خندید...
خاطرش آمد بچگی اش گفته بود...
خنده ات آرامم میکند پسرم...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/24 - 16:38
+6
nanaz
nanaz

بعضی وقتا هم من هستم . . .
تو هستی . . .
اما قسمت نیست !


پیامک های غمگین و فاز سنگین | www.funyfun.ir

دیدگاه  •   •   •  1392/06/24 - 16:18
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ