reza
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
reza
قلب مرا میان غمت جا گذاشتی
تا در حریم غربت من پا گذاشتی
رفتی و در سکوت تماشا نموده ام
تنهایی ِ مرا تو چه تنها گذاشتی
رفتی و سهم عشق برای دل تو بود
سهمی برای این دلم آیا گذاشتی ؟
یک بغض کال، یک سبد از درد بی کسی
سهم من غریب که اینجا گذاشتی
گفتی بهار می رسد اما دروغ بود
در قلب من غمی چو اهورا گذاشتی
مجنون دیگری شدی و دشت پیش روت
من را میان غصه چو لیلا گذاشتی
گفتی که از بهشت نصیبی نبرده ای
آن را تمام گردن حوا گذاشتی
یک قطره اشک سهم من از روزگار شد
در لحظه ای که پای به دنیا گذاشتی
saeed
هرروزتان نوروز، نوروزتان پیروز، پسوردتان مرموز، اینباکستان پرسوز
ماشینتان لکسوز، لکسوزتان کم سوز، ناهارتان قارپوز، سیگارتان بر پوز
بدخواهتان پفیوز،غمهایتان ریفیوز، اوقاتتان محضوض
محمد
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
...
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
mah3a
افلاطون را گفتند:
چرا هرگز غمگین نمیشوی؟
گفت:
دل بر آنچه نمی ماند، نمی بندم
nahid
ليلي ، تشنه تر شد
ليلي گفت : امانتي ات زيادي داغ است . زيادي تند است.
خاكستر ليلي هم دارد مي سوزد، امانتي ات را پس مي گيري؟
خدا گفت: خاكسترت را دوست دارم، خاكسترت را پس مي گيرم.
ليلي گفت : كاش مادر مي شدم، مجنون بچه اش را بغل مي كرد.
خدا گفت: مادري بهانه عشق است، بهانه سوختن، تو بي بهانه عاشقي، تو بي بهانه مي سوزي.
ليلي گفت: دلم زندگي مي خواهد ، ساده ، بي تاب، بي تب.
خدا گفت: اما من تب و تابم ، بي من ميميري...
ليلي گفت : پايان قصه ام زيادي غم انگيز است، مرگ من ، مرگ مجنون،
پايان قصه ام را عوض مي كني؟
خدا گفت: پايان قصه ات اشك است. اشك درياست،
دريا تشنگي است و من تشنگي ام، تشنگي و آب. پاياني از اين قشنگ تر بلدي؟
ليلي گريه كرد. ليلي تشنه تر شد.
خدا خنديد.
Danial
هرروزتان نوروز، نوروزتان پیروز، پسوردتان مرموز، اینباکستان پرسوز
ماشینتان لکسوز، لکسوزتان کم سوز، ناهارتان قارپوز، سیگارتان بر پوز
بدخواهتان پفیوز،غمهایتان ریفیوز، اوقاتتان محضوض