یافتن پست: #غم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
غم آزادگی دارم.... به تن دلبستگی تا کی؟!؟! به من بخشیده دلسنگی..... شکستن های پی در پی...!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 21:14
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺣﺎﻟﻮ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻫﯿﭽﯿﻮ ﻧﺪﺍﺭﯼ
ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺗﯽ
ﺩﺍﻏﻮﻧﯽ
ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ
ﺳﺨﺘﯽ ﻣﯿﮑﺸﯽ
ﺍﻣﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮐﻢ ﺑﯿﺎﺭﯼ
ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺯﺍﺭ ﺍﺭﺯﺵ ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻧﻮ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺍﯾﻨﻮ ﺑﺪﻭﻥ ، ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺰ میگذﺭﺩ . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/06/16 - 17:03
+2
fingliiiiiiii
fingliiiiiiii

آدمی در آغوش خدا غمی نداشت …

پیش خدا حسرت هیچ بیش و کم نداشت …

دل از خدا برید و در زمین نشست …

چند بار عاشق شد و دلش شکست …

به هر طرف نگاه کرد راهش بسته بود …

یادش اومد یک روز دل خدارو شکسته بود
دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 17:30
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چشم هاتو وقتی نمیبینم
تنها میشینم و غمگینم
دوست دارم عطر نفس هاتو
آروم میگیره دلم با تو
هر شب به عشق تو بیدارم
قدر یه دنیا دوست دارم
هیچ موقع نذار که تنها شم
تو که باشی کنار من دیگه هیچ چیزی کم نیست
نگو کمتر نگاهت کنم آخه دست خودم نیست
عشقت بستس به دل و جونم
باور کن بی تو نمیتونم
حتی با فکر تو هم شادم
هیچ موقع نمیری از یادم...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/15 - 15:58
+2
nazli
nazli
حکایت آغوشی که سرد شد؛
لبخندی که خشک شد؛
و اشکی که فرو ریخت
حکایت دردهایی که به هیچکس نباید در موردشون چیزی گفت.
حکایت چشمانی که همیشه خیس هستن و باید پنهونشون کنم.
حکایت تمام حرفهای ناگفته ای که باید فرو بدم
حکایت اینهمه غمی که داره روی هم تلنبار میشه و انگار حکمتیه که هیچوقت تموم نشه.
حکایت خشمی که نمیتونم فریادشون کنم.
حکایت بغضی که نمی[!]
حکایت من که باید تنها با این همه مشکل ریز و درشت دست و پنجه نرم کنم.
و مهم تر از همه حکایت تویی که دیگر نمیشناسمت
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 23:37
+4
مجتبی مهرانی امجد
مجتبی مهرانی امجد

√ یک داستـانـ غمگین امـا واقعــی !
جعفر رضایی متولد 1356 لیسانس اقتصاد از دانشگاه علامه طباطبایی تهران سال 1380 عاشق دختری بنام مریم شد و چون وضع مادی جعفر خوب نبود پدر مریم با ازدواجشان مخالفت کرد. پنج سال تمام جعفر و مریم برای رسیدن به هم تلاش کردن. سال 85 مریم خود کشی کرد و جعفر دیوانه شد. اکنون دو چشم جعفر کور شده و به هر کی میرسه میگه هفته دیگه عروسیشه همه رو دعوت میکنه !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 22:57
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



گاهی دلت از سن و سالت می گیرد

میخواهی کودک باشی

کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد

و آسوده اشک می ریزد

بزرگ که باشی

باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ..


دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 22:39
+2
roya
roya

tumblr_m4wyu7JFWn1roqwsu.gif

دلت كه گرفته باشد...

شادترین آهنگ ها، برایت روضه خوانی میكنند

شلوغترین مكانها، تنهایی ات را به رُخَت می كشند

و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست

دلت كه گرفته باشد...

نقض میشود همه ی قانون ها

دل كجـــا... قانون كجـــا

مدتها طول میكشد تا خاك بگیرد خاطره های رنگارنگ

میگذاری تار شود این خاطره ها

اما یك خواب ِ ناغافل، گرد و خاك تمام خاطره ها را می گیرد !!

میشود مثل روز ِ اول

میشود خاطره های ناب

زخمها تازه میشود باز ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 15:22
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
مهدی اخوان ثالث


دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 20:46
+2
sajad258
sajad258
در آغوش که سر کردی
در آن شبها که یارت بود
که چشمم تا سپیده دم
به دل در انتظارت بود
به تو عمری وفا کردم
دریغا بی وفا بودی
چه شبها بی تو سر کردم
تو آن شبها کجا بودی؟
دلم را بردی و رفتی
برو عاشق مرا کم نیست
تو شمع بزم اغیاری
دلم در تاب این غم نیست
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 15:56
+6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ